شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

همسرم آمادگي نداره...

  1. سلام خسته نباشيد
    خوشحالم كه اينجا رو پيدا كردم..شايد تنها گفتن اين حرفا به كسي به خودمم كمك كنه
    من حدود شش ماه پيش با همسر يكي از بهترين دوستام كه دو سالي هست به خاطر بيماري قلبي فوت كرده ازدواج كردم...من مدت ها اين خانوم و دوست داشتم حتي قبل ازدواجش با دوستم ولي خوب به دلايلي تلاشي براي به دست آوردنش نكردم.
    بعد از مرگ دوستم همسرش تا مدت ها حال روحي مساعدي نداشت حتي مجبور شديم جايي بستريش كنيم كه آروم بشه و آسيبي به خودش نزنه...بعد از دوسال من جرئت كردم و ازش درخواست ازدواج كردم و اونم بعد سه ماه فكر كردن قبول كرد و شش ماه پيش ازدواج كرديم....يكي از قولايي كه بهش دادم اين بود كه تا وقتي آمادگي نداشته باشه و خودش نخواد بهش نزديك نشم
    الان شش ماه گذشته و من ديگه دارم به جنون ميرسم..اوايل تنها برام حضورش و اينكه ميتونم بغلش كنم و ببوسمش برام كافي بود ولي الان مدتيه دارم نا بود ميشم..اصلا به هيچ كاريم نميتونم برسم من كه هميشه يكي از موفق ترين مديراي شركت بودم الان اصلا نميتونم تمركز كنم...عصبي شدم..سر درداي شديد دارم واقعا تحملش برام سخت شده ولي خوب نميتونم حرف بزنم و باوراشو بشكنم....مدتيه كه چون ديده كاري باهاش ندارم....ازم نميترسه و با خوابيدنم روي مبل مخالفت ميكنه و كنارم ميخوابه به نسبت قبل لباساي راحت تري ميپوشه  هر شب يه جوري به خودش ميرسه كه منو بيشتر از درون داغون كنه...از اين مساله خوشحالم كه بالاخره دوسم داره و روحيه گرفته ولي اين شرايط و برام سخت تر كرده..خيلي سريع با كوچكترين حركتش تحريك ميشم حتي با لمس دستاش.....جديدا خيلي راحت تر ابراز احساسات ميكنه و در مقابل محبت هاي من بوسه ها يمن اونم همين كارا رو با علاقه ميكنه  ولي شديدا با احتياط...ميدونم كم كم داره اونم عاشق ميشه ولي من ديگه واقعا كم آوردم..
    آلتم  تقريبا هميشه سفت و شديدا دردناكه و مجبورم تو خونه لباسايي با جنس محكم بپوشم كه متوجه اين حالتم نشه و احساس خطر نكنه ..اين باعث شده فشار زيادي بهم بياد
    هيچ زماني انقدر احساس ضعف نكردم...نه اون زمان كه ازدواج كرد و منو داغون كرد..نه اون زمان كه همسر اولم بابت سردي من ازم جدا شد   الان واقعا اونو درك ميكنم كه هر كاري ميكرد كه منو تحريك كنه ولي من تو فكر كس ديگه اي بودم و موفق نميشد...
    من خيلي دوسش دارم...ميترسم خيلي ميترسم از زماني كه ديگه نتونم خودمو در برابر جذابيت هاش كنترل كنم و ناراحتش كنم و اين احساسي كه با بدبختي تلاش زياد تونستم توش به وجود بيارم خراب كنم...الان كه پيشم ميخوابه احساس امنيت ميكنه..ميترسم نا خواسته كاري كنم كه اين اعتمادش از بين بره
    خواهشا راهنماييم كنم چه جوري ميتونم آمادش كنم..چه جوري ميتونم اين نيازايي كه كم كم داره توش بيدار ميشه علاوه بر محبت كلامي به روابط ج**ي هم بكشونمش؟؟
    من ادم بي اراده اي نيستم و اين مساله صرفا به خاطر نيازاي جنسي نيست اين كه واقعا ميپرستمش با عث شده شده نيازم بهش صد برابر شه
    راهي براي كنترل و كاهش  ميل جنسي وجود داره؟؟؟
    ممنون
     
  2. MORTEZZAA نوشته است: سلام خسته نباشيد
    خوشحالم كه اينجا رو پيدا كردم..شايد تنها گفتن اين حرفا به كسي به خودمم كمك كنه
    من حدود شش ماه پيش با همسر يكي از بهترين دوستام كه دو سالي هست به خاطر بيماري قلبي فوت كرده ازدواج كردم...من مدت ها اين خانوم و دوست داشتم حتي قبل ازدواجش با دوستم ولي خوب به دلايلي تلاشي براي به دست آوردنش نكردم.
    بعد از مرگ دوستم همسرش تا مدت ها حال روحي مساعدي نداشت حتي مجبور شديم جايي بستريش كنيم كه آروم بشه و آسيبي به خودش نزنه...بعد از دوسال من جرئت كردم و ازش درخواست ازدواج كردم و اونم بعد سه ماه فكر كردن قبول كرد و شش ماه پيش ازدواج كرديم....يكي از قولايي كه بهش دادم اين بود كه تا وقتي آمادگي نداشته باشه و خودش نخواد بهش نزديك نشم
    الان شش ماه گذشته و من ديگه دارم به جنون ميرسم..اوايل تنها برام حضورش و اينكه ميتونم بغلش كنم و ببوسمش برام كافي بود ولي الان مدتيه دارم نا بود ميشم..اصلا به هيچ كاريم نميتونم برسم من كه هميشه يكي از موفق ترين مديراي شركت بودم الان اصلا نميتونم تمركز كنم...عصبي شدم..سر درداي شديد دارم واقعا تحملش برام سخت شده ولي خوب نميتونم حرف بزنم و باوراشو بشكنم....مدتيه كه چون ديده كاري باهاش ندارم....ازم نميترسه و با خوابيدنم روي مبل مخالفت ميكنه و كنارم ميخوابه به نسبت قبل لباساي راحت تري ميپوشه  هر شب يه جوري به خودش ميرسه كه منو بيشتر از درون داغون كنه...از اين مساله خوشحالم كه بالاخره دوسم داره و روحيه گرفته ولي اين شرايط و برام سخت تر كرده..خيلي سريع با كوچكترين حركتش تحريك ميشم حتي با لمس دستاش.....جديدا خيلي راحت تر ابراز احساسات ميكنه و در مقابل محبت هاي من بوسه ها يمن اونم همين كارا رو با علاقه ميكنه  ولي شديدا با احتياط...ميدونم كم كم داره اونم عاشق ميشه ولي من ديگه واقعا كم آوردم..
    آلتم  تقريبا هميشه سفت و شديدا دردناكه و مجبورم تو خونه لباسايي با جنس محكم بپوشم كه متوجه اين حالتم نشه و احساس خطر نكنه ..اين باعث شده فشار زيادي بهم بياد
    هيچ زماني انقدر احساس ضعف نكردم...نه اون زمان كه ازدواج كرد و منو داغون كرد..نه اون زمان كه همسر اولم بابت سردي من ازم جدا شد   الان واقعا اونو درك ميكنم كه هر كاري ميكرد كه منو تحريك كنه ولي من تو فكر كس ديگه اي بودم و موفق نميشد...
    من خيلي دوسش دارم...ميترسم خيلي ميترسم از زماني كه ديگه نتونم خودمو در برابر جذابيت هاش كنترل كنم و ناراحتش كنم و اين احساسي كه با بدبختي تلاش زياد تونستم توش به وجود بيارم خراب كنم...الان كه پيشم ميخوابه احساس امنيت ميكنه..ميترسم نا خواسته كاري كنم كه اين اعتمادش از بين بره
    خواهشا راهنماييم كنم چه جوري ميتونم آمادش كنم..چه جوري ميتونم اين نيازايي كه كم كم داره توش بيدار ميشه علاوه بر محبت كلامي به روابط ج**ي هم بكشونمش؟؟
    من ادم بي اراده اي نيستم و اين مساله صرفا به خاطر نيازاي جنسي نيست اين كه واقعا ميپرستمش با عث شده شده نيازم بهش صد برابر شه
    راهي براي كنترل و كاهش  ميل جنسي وجود داره؟؟؟
    ممنون
    دوست عزیز عشق پاک وصمیمانه شما واقعا قابل تحسین است به نظر من بهتره کم کم از نیازهای طبیعی یک مرد عاشق باهاش صحبت کنین و در حالیکه نیازهاتون رو مطرح میکنین به او اطمینان بدین که دوباره بر سر عهد تون وفادار هستین وتا زمانیکه ایشون نخواهند هیچ اقدامی نمیکنین البته این موضوع رو در نظر بگیرین که این شما هستین که باید هوشمندانه درک کنید که همسرتون آمادگی خودش را بطور غیر مستقیم به شما ابراز میکند سعی کنید صادقانه حرف دلتون رو بهش بگین مطمئنن ایشون  شما رو درک خواهد کرد به نظر من اگر این سکوتتون رو در این مورد ادامه بدین کم کم نا خواسته رفتار محبت آمیزتون نسبت به همسرتون تبدیل به رفتار خدا نکرده خشمگینانه خواهد شد .براتون آرزوی موفقیت دارم
     
    تشکر شده توسط : 2 کاربر
  3. سلام دوست گرامی

    پاسخ شما خیییلی ساده ست !!!
    همسرتون کاملا با رفتارهای خودش داره به شما اعلام آمادگی می کنه !!!
    اما این که اون یک زن ه و یک زن هرگز نمی گه من آماده م که هر کاری دوست داری انجام بدی
    اون منتظره تا شما اقدامی کنید !!!
    این که برای شما لباس جذاب می پوشه و این که آرایش می کنه و به ابراز علاقه تون پاسخ می ده ، همه یعنی این که " من آماده م ، نمی خوای پیشنهادی بدی ؟!"

    اما بهتره این پیشنهاد رو کاملا زیرکانه و با احتیاط بدین تا ایشون متوجه این همه میل شما نشه
    تا خدایی نکرده احساس نکنه می خواین از اجازه ش سوءاستفاده کنید

    بهتره مرحله به مرحله بهش نزدیک بشین ، تا خودش با میل به سمت شما بیاد

    نگران نباشید و اقدام کنید ، چون اون هیچ وقت نمیاد بگه من آماده م !!!
    مهم اینه که شما آغاز کننده باشید

    توکلتون هم به خدا باشه ...
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
  4. MORTEZZAA نوشته است: سلام خسته نباشيد
    خوشحالم كه اينجا رو پيدا كردم..شايد تنها گفتن اين حرفا به كسي به خودمم كمك كنه
    من حدود شش ماه پيش با همسر يكي از بهترين دوستام كه دو سالي هست به خاطر بيماري قلبي فوت كرده ازدواج كردم...من مدت ها اين خانوم و دوست داشتم حتي قبل ازدواجش با دوستم ولي خوب به دلايلي تلاشي براي به دست آوردنش نكردم.
    بعد از مرگ دوستم همسرش تا مدت ها حال روحي مساعدي نداشت حتي مجبور شديم جايي بستريش كنيم كه آروم بشه و آسيبي به خودش نزنه...بعد از دوسال من جرئت كردم و ازش درخواست ازدواج كردم و اونم بعد سه ماه فكر كردن قبول كرد و شش ماه پيش ازدواج كرديم....يكي از قولايي كه بهش دادم اين بود كه تا وقتي آمادگي نداشته باشه و خودش نخواد بهش نزديك نشم
    الان شش ماه گذشته و من ديگه دارم به جنون ميرسم..اوايل تنها برام حضورش و اينكه ميتونم بغلش كنم و ببوسمش برام كافي بود ولي الان مدتيه دارم نا بود ميشم..اصلا به هيچ كاريم نميتونم برسم من كه هميشه يكي از موفق ترين مديراي شركت بودم الان اصلا نميتونم تمركز كنم...عصبي شدم..سر درداي شديد دارم واقعا تحملش برام سخت شده ولي خوب نميتونم حرف بزنم و باوراشو بشكنم....مدتيه كه چون ديده كاري باهاش ندارم....ازم نميترسه و با خوابيدنم روي مبل مخالفت ميكنه و كنارم ميخوابه به نسبت قبل لباساي راحت تري ميپوشه  هر شب يه جوري به خودش ميرسه كه منو بيشتر از درون داغون كنه...از اين مساله خوشحالم كه بالاخره دوسم داره و روحيه گرفته ولي اين شرايط و برام سخت تر كرده..خيلي سريع با كوچكترين حركتش تحريك ميشم حتي با لمس دستاش.....جديدا خيلي راحت تر ابراز احساسات ميكنه و در مقابل محبت هاي من بوسه ها يمن اونم همين كارا رو با علاقه ميكنه  ولي شديدا با احتياط...ميدونم كم كم داره اونم عاشق ميشه ولي من ديگه واقعا كم آوردم..
    آلتم  تقريبا هميشه سفت و شديدا دردناكه و مجبورم تو خونه لباسايي با جنس محكم بپوشم كه متوجه اين حالتم نشه و احساس خطر نكنه ..اين باعث شده فشار زيادي بهم بياد
    هيچ زماني انقدر احساس ضعف نكردم...نه اون زمان كه ازدواج كرد و منو داغون كرد..نه اون زمان كه همسر اولم بابت سردي من ازم جدا شد   الان واقعا اونو درك ميكنم كه هر كاري ميكرد كه منو تحريك كنه ولي من تو فكر كس ديگه اي بودم و موفق نميشد...
    من خيلي دوسش دارم...ميترسم خيلي ميترسم از زماني كه ديگه نتونم خودمو در برابر جذابيت هاش كنترل كنم و ناراحتش كنم و اين احساسي كه با بدبختي تلاش زياد تونستم توش به وجود بيارم خراب كنم...الان كه پيشم ميخوابه احساس امنيت ميكنه..ميترسم نا خواسته كاري كنم كه اين اعتمادش از بين بره
    خواهشا راهنماييم كنم چه جوري ميتونم آمادش كنم..چه جوري ميتونم اين نيازايي كه كم كم داره توش بيدار ميشه علاوه بر محبت كلامي به روابط ج**ي هم بكشونمش؟؟
    من ادم بي اراده اي نيستم و اين مساله صرفا به خاطر نيازاي جنسي نيست اين كه واقعا ميپرستمش با عث شده شده نيازم بهش صد برابر شه
    راهي براي كنترل و كاهش  ميل جنسي وجود داره؟؟؟
    ممنون

    با سلام
    دوست عزیز، از اینکه میبینم زوجی اینقدر بهم علاقه مند هستن جداً و از ته دلم خوشحالم!! چون در این دوره و زمونه این جور کیس ها یا پیدا نمیشه و یا خیلی خیلی کمه!! به هرحال بهتون تبریک میگم،و اما در مورد مطلبی که بیان کردید منهم معتقدم همسرتون داره چراغ سبز بهتون نشون میده!! چون بانوان براساس شاکله فکری و احساسیشون همواره دوست دارند طرف مقابلشون اعلام نیاز کرده و شروع کننده باشه!!! میتونید امتحان کنید!! البته پیشنهاد میکنم اولش با ایشون در رابطه با نیازهای جفتتون صحبت کنید و بعدش بطور عملی این نیازهارو ابراز کنید!!!یادتون باشه آقایون تا ابد نمیتونند به این وضع ادامه بدن!! پس با آرامش و منطقی ضمن رعایت معذوریت های ایشون، کم کم شروع کنید، انشالله مشکلی نخواهد بود
    موفق باشید.
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  5. سلام
    دوست عزيز من فكر مي كنم شما بايد اين استرستون را تا يه مدت كوتاه پنهان  كنيد چون ايشون هم داره سعي مي كنه نظر شما رو جلب كنه ، ولي نوازشها ، بوسيدن ها ، بغل كردن ها رو افزايش بديد كنار هم دراز بكشيد در آغوش هم تلويزيون نگاه كنيد و ... بغل كردن هاتون بايد خيلي محتاطانه  و جوري باشه كه كاملا با بدنتون در تماس باشه و كاملا به خودتون بچسبونيدش ولي اين عمل جوري نباشه كه فكر كنه قصد ديگه اي جز بغل كردن و نوازش داريد ،من فكر مي كنم زياد طول نمي كشه . بهش فرصت بديد چون داره خودش سعي مي كنه .
    در ضمن طي اين تماسها اجازه بديد بفهمه (تو حرف بهش نگيد ) كه تحريك شديد ولي به خاطر حرفتون و احترامي كه بهش مي ذاريد جلوي خودتون رو مي گيريد ، مطمئن باشيد خودش به فكر چاره مي افته .
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  6. samin61



    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    دوست عزیز

    رفتارهای همسرتون کاملا بیانگر آماده بودنش برای شروع رابطه جنسی است ... با تایید نظر دوستان باید بگم که زنها غیر مستقیم و در لفافه نیازهای جنسیشون رو نشون میدن
    کم کم و با آرامش بهش نزدیک بشید و با نوازش و بوسه آغازگر رابطه باشید مطمئن باشید همسرتون اونقدر احساس امنیت کرده که از لحاظ ظاهری با شما راحت بوده
    شش ماه مدت زمان خوبیه برای اینکه ایشون از رفتارهای شما این حس رو داشته باشه که میتونید براش شریک خوبی باشید
    با فراهم کردن شرایط یک رابطه جنسی موفق که شامل نوازش و بوسه عاشقانه است باب ورود به رابطه جنسی رو هم میتویند باز کنید

    موفق باشید و خوشبخت
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  7. perle نوشته است: سلام دوست گرامی

    پاسخ شما خیییلی ساده ست !!!
    همسرتون کاملا با رفتارهای خودش داره به شما اعلام آمادگی می کنه !!!
    اما این که اون یک زن ه و یک زن هرگز نمی گه من آماده م که هر کاری دوست داری انجام بدی
    اون منتظره تا شما اقدامی کنید !!!
    این که برای شما لباس جذاب می پوشه و این که آرایش می کنه و به ابراز علاقه تون پاسخ می ده ، همه یعنی این که " من آماده م ، نمی خوای پیشنهادی بدی ؟!"

    اما بهتره این پیشنهاد رو کاملا زیرکانه و با احتیاط بدین تا ایشون متوجه این همه میل شما نشه
    تا خدایی نکرده احساس نکنه می خواین از اجازه ش سوءاستفاده کنید

    بهتره مرحله به مرحله بهش نزدیک بشین ، تا خودش با میل به سمت شما بیاد

    نگران نباشید و اقدام کنید ، چون اون هیچ وقت نمیاد بگه من آماده م !!!
    مهم اینه که شما آغاز کننده باشید


    توکلتون هم به خدا باشه ...


    دوست عزیز باورتون میشه یکی از اشتباهات خانوما اینه که خیال میکنن نباید فاعل باشن؟
    چون به مرور ممکنه باعثه سردی مرد هم بشه چون میبینه داره یه روال تکراری رو فقط خودش
    انجام میده.
    اگه متقابل باشه این خواسته و علنی باشه تو رابطه عاطفی در زندگی هم میتونه اثرش رو بذاره
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  8. MORTEZZAA نوشته است: سلام خسته نباشيد
    خوشحالم كه اينجا رو پيدا كردم..شايد تنها گفتن اين حرفا به كسي به خودمم كمك كنه
    من حدود شش ماه پيش با همسر يكي از بهترين دوستام كه دو سالي هست به خاطر بيماري قلبي فوت كرده ازدواج كردم...من مدت ها اين خانوم و دوست داشتم حتي قبل ازدواجش با دوستم ولي خوب به دلايلي تلاشي براي به دست آوردنش نكردم.
    بعد از مرگ دوستم همسرش تا مدت ها حال روحي مساعدي نداشت حتي مجبور شديم جايي بستريش كنيم كه آروم بشه و آسيبي به خودش نزنه...بعد از دوسال من جرئت كردم و ازش درخواست ازدواج كردم و اونم بعد سه ماه فكر كردن قبول كرد و شش ماه پيش ازدواج كرديم....يكي از قولايي كه بهش دادم اين بود كه تا وقتي آمادگي نداشته باشه و خودش نخواد بهش نزديك نشم
    الان شش ماه گذشته و من ديگه دارم به جنون ميرسم..اوايل تنها برام حضورش و اينكه ميتونم بغلش كنم و ببوسمش برام كافي بود ولي الان مدتيه دارم نا بود ميشم..اصلا به هيچ كاريم نميتونم برسم من كه هميشه يكي از موفق ترين مديراي شركت بودم الان اصلا نميتونم تمركز كنم...عصبي شدم..سر درداي شديد دارم واقعا تحملش برام سخت شده ولي خوب نميتونم حرف بزنم و باوراشو بشكنم....مدتيه كه چون ديده كاري باهاش ندارم....ازم نميترسه و با خوابيدنم روي مبل مخالفت ميكنه و كنارم ميخوابه به نسبت قبل لباساي راحت تري ميپوشه  هر شب يه جوري به خودش ميرسه كه منو بيشتر از درون داغون كنه...از اين مساله خوشحالم كه بالاخره دوسم داره و روحيه گرفته ولي اين شرايط و برام سخت تر كرده..خيلي سريع با كوچكترين حركتش تحريك ميشم حتي با لمس دستاش.....جديدا خيلي راحت تر ابراز احساسات ميكنه و در مقابل محبت هاي من بوسه ها يمن اونم همين كارا رو با علاقه ميكنه  ولي شديدا با احتياط...ميدونم كم كم داره اونم عاشق ميشه ولي من ديگه واقعا كم آوردم..
    آلتم  تقريبا هميشه سفت و شديدا دردناكه و مجبورم تو خونه لباسايي با جنس محكم بپوشم كه متوجه اين حالتم نشه و احساس خطر نكنه ..اين باعث شده فشار زيادي بهم بياد
    هيچ زماني انقدر احساس ضعف نكردم...نه اون زمان كه ازدواج كرد و منو داغون كرد..نه اون زمان كه همسر اولم بابت سردي من ازم جدا شد   الان واقعا اونو درك ميكنم كه هر كاري ميكرد كه منو تحريك كنه ولي من تو فكر كس ديگه اي بودم و موفق نميشد...
    من خيلي دوسش دارم...ميترسم خيلي ميترسم از زماني كه ديگه نتونم خودمو در برابر جذابيت هاش كنترل كنم و ناراحتش كنم و اين احساسي كه با بدبختي تلاش زياد تونستم توش به وجود بيارم خراب كنم...الان كه پيشم ميخوابه احساس امنيت ميكنه..ميترسم نا خواسته كاري كنم كه اين اعتمادش از بين بره
    خواهشا راهنماييم كنم چه جوري ميتونم آمادش كنم..چه جوري ميتونم اين نيازايي كه كم كم داره توش بيدار ميشه علاوه بر محبت كلامي به روابط ج**ي هم بكشونمش؟؟
    من ادم بي اراده اي نيستم و اين مساله صرفا به خاطر نيازاي جنسي نيست اين كه واقعا ميپرستمش با عث شده شده نيازم بهش صد برابر شه
    راهي براي كنترل و كاهش  ميل جنسي وجود داره؟؟؟
    ممنون

    سلام خدمت شما و همه دوستان.
    اولا" اين عمل شما رو تحسين ميكنم كه بعد از اون واقعه به داد يك نفر كه ميتونست به نحوي زندگيش نابود شده تلقي بشه رسيديد و هم به خودتون سر و سامون داديد و روح اون مرحوم رو هم شاد كرديد.به شما تبريك ميگم.در مورد مشكلتون هم بگم كه اين تا اينجا كاملا" طبيعي بوده.بعد از اون واقعه يه خانوم ميتونه نسبت به مرداي ديگه يكم گريزون و بدبين يا ... بشه.يكم فرصت لازمه.زمان خودش دواست.الانم ميبينيد كه داره كم كم به شما عادت ميكنه و با شما اخت ميشه.اصلا" عجله نكنيد.البته پاسخ دوستان محترم هستش.در اين فرصت شايد يكي از بهترين راهها مراجعه به يك مشاور خانواده  يا روانكاو هستش.همسرتون اونجا بهتر ميتونه خواسته هاشو ابراز كنه و دليل اين دوري و عدم رغبت رو بگه.اگه هم كه مستقيم نگه خود مشاور اين كارست و از درونش اين دليل و استخراج ميكنه.من قبلا" پيش مشاور رفتم و واقعا" كار بعضيشون معركست و زندگيمو دگرگون كردش.البته به قول دوستان بد نيست شما يه سورپرايز مثلا" يك مسافرت يا يه رستوران خوب براش در نظر بگيريد و يك شب كاملا" عاشقانه رو با هم بيرون سپري كنيد مثل اوايل دوران عقد زوجها و همونجا يك نيمچه پيشنهادي بدهيد و عكس العمل اون بسنجيد.البته حتي اگه كه موافقتم بكنه شما پيش مشاور رو بريد.چونكه اگه طرف حرفه اي باشه به خدا شادي تموم زندگيتون رو پر ميكنه.در ضمن بنده اين صبر و موقعيت شناسي شما رو تحسين ميكنم.به خدا توكل كنيد.با آرزوي روزهاي سرشار از خوشبختي براي شما.در پناه حق.
     
    تشکر شده توسط : 2 کاربر
  9. MORTEZZAA نوشته است: سلام خسته نباشيد
    خوشحالم كه اينجا رو پيدا كردم..شايد تنها گفتن اين حرفا به كسي به خودمم كمك كنه
    من حدود شش ماه پيش با همسر يكي از بهترين دوستام كه دو سالي هست به خاطر بيماري قلبي فوت كرده ازدواج كردم...من مدت ها اين خانوم و دوست داشتم حتي قبل ازدواجش با دوستم ولي خوب به دلايلي تلاشي براي به دست آوردنش نكردم.
    بعد از مرگ دوستم همسرش تا مدت ها حال روحي مساعدي نداشت حتي مجبور شديم جايي بستريش كنيم كه آروم بشه و آسيبي به خودش نزنه...بعد از دوسال من جرئت كردم و ازش درخواست ازدواج كردم و اونم بعد سه ماه فكر كردن قبول كرد و شش ماه پيش ازدواج كرديم....يكي از قولايي كه بهش دادم اين بود كه تا وقتي آمادگي نداشته باشه و خودش نخواد بهش نزديك نشم
    الان شش ماه گذشته و من ديگه دارم به جنون ميرسم..اوايل تنها برام حضورش و اينكه ميتونم بغلش كنم و ببوسمش برام كافي بود ولي الان مدتيه دارم نا بود ميشم..اصلا به هيچ كاريم نميتونم برسم من كه هميشه يكي از موفق ترين مديراي شركت بودم الان اصلا نميتونم تمركز كنم...عصبي شدم..سر درداي شديد دارم واقعا تحملش برام سخت شده ولي خوب نميتونم حرف بزنم و باوراشو بشكنم....مدتيه كه چون ديده كاري باهاش ندارم....ازم نميترسه و با خوابيدنم روي مبل مخالفت ميكنه و كنارم ميخوابه به نسبت قبل لباساي راحت تري ميپوشه  هر شب يه جوري به خودش ميرسه كه منو بيشتر از درون داغون كنه...از اين مساله خوشحالم كه بالاخره دوسم داره و روحيه گرفته ولي اين شرايط و برام سخت تر كرده..خيلي سريع با كوچكترين حركتش تحريك ميشم حتي با لمس دستاش.....جديدا خيلي راحت تر ابراز احساسات ميكنه و در مقابل محبت هاي من بوسه ها يمن اونم همين كارا رو با علاقه ميكنه  ولي شديدا با احتياط...ميدونم كم كم داره اونم عاشق ميشه ولي من ديگه واقعا كم آوردم..
    آلتم  تقريبا هميشه سفت و شديدا دردناكه و مجبورم تو خونه لباسايي با جنس محكم بپوشم كه متوجه اين حالتم نشه و احساس خطر نكنه ..اين باعث شده فشار زيادي بهم بياد
    هيچ زماني انقدر احساس ضعف نكردم...نه اون زمان كه ازدواج كرد و منو داغون كرد..نه اون زمان كه همسر اولم بابت سردي من ازم جدا شد   الان واقعا اونو درك ميكنم كه هر كاري ميكرد كه منو تحريك كنه ولي من تو فكر كس ديگه اي بودم و موفق نميشد...
    من خيلي دوسش دارم...ميترسم خيلي ميترسم از زماني كه ديگه نتونم خودمو در برابر جذابيت هاش كنترل كنم و ناراحتش كنم و اين احساسي كه با بدبختي تلاش زياد تونستم توش به وجود بيارم خراب كنم...الان كه پيشم ميخوابه احساس امنيت ميكنه..ميترسم نا خواسته كاري كنم كه اين اعتمادش از بين بره
    خواهشا راهنماييم كنم چه جوري ميتونم آمادش كنم..چه جوري ميتونم اين نيازايي كه كم كم داره توش بيدار ميشه علاوه بر محبت كلامي به روابط ج**ي هم بكشونمش؟؟
    من ادم بي اراده اي نيستم و اين مساله صرفا به خاطر نيازاي جنسي نيست اين كه واقعا ميپرستمش با عث شده شده نيازم بهش صد برابر شه
    راهي براي كنترل و كاهش  ميل جنسي وجود داره؟؟؟
    ممنون

    سلام
    دوست عزیز احساسات پاک و بی الایش شما که باعث شده همسر فعلی شما با گذر از ان مرحله بیماری روحی که حتی باعث بستری شدن ایشان گردیده بود ،به ارامش این زمان، جای تقدیر و تشکر فراوان دارد .
    ولی این عشق به تنهایی کافی نیست و  اگر با درایت همراه نباشد می تواند کانون گرم زندگی را بحرانی نماید

    اقا مرتضی ، اگر همسرتان این قول را از شما در ان هنگام گرفته باشد طبیعی است...چرا که
    با توجه به شرح حال ایشان و بستری بودنشان، داروهای ارام بخش و ضد افسردگی مصرف می نمودند که عوارض این داروها تمایل و رغبتی برای برقراری رابطه ایجاد نمی کند و یا انرا به حداقل میرساند.
    ویا انکه نگرانی ها و پرسشهایی که برای ایشان بوجود می اید که دوست همسر سابقم برای چی مرا می خواهد و چه هدفی دارد  و این تشویش را افراد سالم و متعادل از لحاظ روحی هم دارند، چه برسد به ایشان....
    مرتضی جان در نظر داشته باشید ، رهایی از کابوس گذشته و حتی اثرات داروهایی که نمیدانیم ایا هنوز هم ایشان مصرف میکند
    در عدم برقراری ارتباط شما دخیل می باشد.

    و مهمتر از ان با عرض شرمندگی به عدم درایت شما برمیگردد...
    مرتضی جان شما می توانید
    1- شما می توانید با همان دکتری که همسرتان را معالجه نموده مشورت نمایید . دکتر ایشان خیلی راحت می تواند احساسات ایشان را از قبیل عشق به زندگی ، امیدواری، رهایی از گذشته، تمایلات قلبی و عاطفی و جنسی را ارزیابی نماید.
    2- در خیلی از خانواده ها مادر ها و خواهر ها و... متاهل با جنس خودشان از موارد جنسی به شوخی و جدی صحبت میکنند و حتی تو صیه به بچه دار شدن می نمایند.....
    شما بی خجالت می توانی با انکس که راحت هستی و میدانی در این زمینه درایت دارد مشکل را بازگو کنی و بگویی هنوز عروسی نکردی...
    خانمها در این زمینه استادند و میتوانند نظر مساعد همسر شما را جلب نمایند
    3-اقا مرتضی شما بجای انکه فکر قایم کردن صورت مساله را داشته باشی باید فکر چاره باشی......
    بگذار همسرت این نوع احساس مردانه را در تو ببیند...
    لمس کردنهای تو را احساس کند...
    بوسه ها و تحریکاتی که لازمه رابطه جنسی هست را دوباره تجربه کند....
    ..ولی جلوتر نرو....و بگو من تا تو نخواهی زیر قولم نمیزنم.
    بگذار و ببین عکس العمل وی چگونه است.
    ایا ادامه میدهد ...
    ایا خواهان برقراری ارتباط هست یا نه....
    4-به قول دوستان ایشان چراغ سبز را نشان داده ولی محتاط باش همان گونه که گفتم: مرحله به مرحله...
    5- ترس و تشویش را از خود دور کن تا بتوانی این مراحل را با موفقیت اجرا کنی
    مرتضی جان همسر شما هم به این رابطه نیاز دارد.... پس بجنب که ظفر نزدیک است.

     
    تشکر شده توسط : 6 کاربر
  10. سلام

    خيلي خيلي ممنون از توجه و پيشنهاداتون متاسفانه چون تازه عضو شدم نميتونم روزي بيشتر از يه پست بزنم براي همين يه جا ميگم
    اون شبي كه من اين پست و زدم زياد تو شرايط روحي خوبي نبودم واسه همين كامل توضيح ندادم
    اينكه گفتين پيش روانشناس بريم همسر من مدت هاست تحت نظر هم مشاور هم روانپزشكه و متاسفانه هنوز بعضي موقع ها مجبورم با آرام بخش آرومش كنم درسته خدارو شكر خيلي بهتر شده گريه هاش بهونه گيرياش گوشه نشينياش...روزي كه بهش پيشنهاد ازدواج دادم شوكه شد حتي باهام كلي دعوا كرد و گفت كه از اون اولم كه كمكش كردم از رو قصد بوده گفت منو مثل برادر ميديده و ازم متنفره كه اين حرفا رو ازم ميشنوه منم مثل بقيم و اين حرفا...بي معرفت منو يه ماه از ديدنش محروم كرد اينم اشتباه من بود كه همه  چي رو بهش گفتم...بهش گفتم قبل محمد ديدمشو از قبل اون دوسش داشتم...ولي خوب بعد يه مدت تونستم آرومش كنم  البته با كمك روانشناس...من براي به دست آوردنش و آروم كردنش خيلي تلاش كردم  شب اول اظطراب و تو چهرش ديدم و بهش اطمينان دادم و سعي كردم با محبتي كه تو دلمه بهش بفهمونم من به خاطر ترحم و رابطه ي جنسي باهاش ازدواج نكردم...هنوزم  پيش مياد كه شبا كابوس ميبينه و حتي حمله هاي عصبي بهش دست ميده...ولي خدارو صد هزار مرتبه شكر كه ديگه اينا خيلي كمه ...الان كم كم داره ارامش ميگيره به خدا از خودم متنفرم كه تو اين شرايط به همچين چيزايي فكر ميكنم.. خيلي نا شكرم ...زماني حسرت اينو داشتم كه بدون عذاب وجدان كه اون همسر بهترين دوستمه بهش نگاه كنم....الان كنارمه و حتي انقد بهم وابسته شده و بهم اطمينان پيدا كرده ... اينكه گفتين من بايد شروع كننده باشم و اون داره چراغ سبز نشون ميده خودم متوجهم ولي خوب وقتي بين عشق بازيهامون كه كاملا هم تو محبتم غرق ميشه وقتي حتي يه مقدار خيلي كم پيشروي ميكنم خيلي خيلي كما تنفش تند ميشه از اون حال و هوا بيرون مياد...كاملا حواسش به دستم  هست با اينكه كاملا هم متوجه حالت من هست اشتياق و نياز منو ميبينه ولي ترس تو چشاش موج ميزنه.....من ميدونم كه احتمالا  هيچ وقت آن چنان كه بايد از روابطش لذت نبرده....چون دوستم بيماري قلبي داشت و براش هيجان خوب نبود هميشه ترس داشته و منم خوب دوستم و ميشناسم حتي باهاش در اين زمينه حرف هم زدم كه بايد حواسش به ضربان قلبش باشه و از اون جايي كه همسر من واقعا زيباست نميدونم شايد به چشم من اين جوريه  ولي خوب ميدونستم كه دوستم شايد به خاطر اينكه خيلي جوونه بود زياد ملايم كار نميكنه......و  احتمالا هنوز از رابطه داشتن ميترسه با اينكه نياز داشتنشو ميفهمم...اگه اون اجازه نميده من لمسش كنم ولي خوب من راحتش ميزارم ميفهمم بعضي موقع ها كه فكر ميكنه من حواسم نيست  ولي ميترسه و منم اصلا نميتونم ناراحتش كنم....اگه من بگم بازم بريم پيش روانشناسش اونم به خاطر اين موضوع ميترسم بازم عصبي بشه .....جديدا يه مشكل ديگه هم پيدا كردم و اونم نگرانيشه...اگه ده دقيقه دير كنم تو خونه ديوونه ميشه دقيقا فهميدم كه ساعت گرفته يك دقيقه ميگذره و من زنگ نميزنم زنگ ميزنه و چون من معمولا كارخونه هستم آنتن ندارم وقتي ميام خونه ميبينم به خاطر بيست دقيقه دير كردنم رنگش رفته فشارش پايينه تپش قلب داره حتي شده با عصبانيت شروع ميكنه به زدن من كه چرا دير كردم...دكترش ميگه كه ميترسه منم چيزيم بشه ولي خوب الان چند ماهه كه دوباره ميره دانشگاه ...سر كار...آروم تر شده
    اينا رو گفتم كه بدونين و با اين شرايط راهنماييم كنين همسر من عادي نيست وضع روحيش...بازم خوب تونسته دووم بياره اونه الان تازه بيست و سه سالشه و اين همه مشكلات و تحمل كرده...
    اينكه گفتين بزارم متوجه بشه كه من تحريك ميشم..احساسات مردانمو ببينه .اون خيلي باهوشه مگه من ميتونم اينو ازش قايم كنم....اون فقط ميترسه كه منم مثل دوستم نتونم خودمو كنترل كنم ولي اگه يه بار بتونم يه مقدار جلو ببرم ميتونم بهش بفهمونم اين نياز شديد من باعث نميشه آزارش بدم...هر روز ميگذره ترسش بيشتر ميشه...چون ميبينه نيازاي من شديد تر ميشه با اينكه اصلا تو احساسم بهش توجه و محبتام بهش هيچ تغييري ايجاد نشده ولي بي حوصلگيم و ميبينه و بيشتر ميترسه اين باعث بشه من خشن باشم....حتي اگه شده كامل بگين چي كار كنم...كه  فقط  شروع كنم ...مطمئنم اگه يه بار به اوج لذت برسونمش ديگه نميتونه از اين مساله بگذره الان اجازه نميده چون تا حالا اون چنان اينو حس نكرده...و اينم فكر ميكنم كه اين باعث ميشه...حالش خيلي بهتر بشه ...آرامش داشته باشه و اين فرار كردن از من تو خونه بيشتر باعث استرسش ميشه.....اينكه گفتين تحريكا و بوسه هاي قبل رابطه رو آروم آرم شروع كنم و بهش بگم كه بدون رضايتش كاري نميكنم...اينم امتحان كردم..حتي اگه خيلي اروم به طرفش برم..استرسو به وضوح تو چشاش ميبينم..بارها و بارها پيش اومده كه وقتي من مشغول كاريم و مياد با شوخي بلندم ميكنه...و با حالتايي كه منو فقط ديونه تر ميكنه مينشونتم و باهام حرف ميزنه ..ولي فقط همين حالت اگه كار ديگه اي بكنم باز مضطرب ميشه
    شرمنده زياد شد پيشاپيش ممنون كه كمك ميكنين...هم زدن اين حرفا و هم خوندن حرفاي شما ها دلگرمي ميده
     
  11. دوست عزیز خیلی خوبه که همسرتون هم شاغلند و هم دانشگاه میرند چون اگه اینا نبود شرایط خیلی بدتر هم میشد، یه چیزی به ذهنم رسید که گمون کردم بد نیست بگم (مطلبی رو تو همین زمینه خونده بودم که متاسفانه نتونستم پیداش کنم) شنیدید گاهی اوقات افراد بدون دخول همدیگه رو ارضا میکنند. با توجه به نیاز طبیعی که تو هر آدمی هست، فکر میکنید اگه از ایشون بخواهید که (مثلا با دست) شما رو ارضا کنه، امکان داره با دیدن عدم خشونت شما یه کم استرس همسرتون کمتر شه (هم به دلیل اینکه نگرانیش در مورد نیاز شما بر طرف میشه و هم اینکه معمولا وقتی کسی هیجانات فردی رو که دوست داره میبینه خودش هم بیشتر تحریک میشه و شاید با این موضوع راحتتر برخورد کنه)  میدونم که شاید یه مقدار از این موضوع خجالت بکشید ولی اگه این روش بتونه جلوی بیحوصلگی شما رو بگیره، ارزش امتحان رو داره.
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  12. سلام

    ببینید دوست گرامی ، من فکر می کنم الان دیگه وقت مخفی کاری نباشه
    درسته ، شرایط همسر شما بسیااار خاصه ، اما باید از یه جا شروع بشه
    بد نیست زمانی که یه کم حال و  هواتون عوض می شه ، به جای این که عملی کاری انجام بدین ، آروم با لحن شیرین احساستون رو شرح بدین
    مثلا بهشون بگین که چقدر دوستش دارین ( از علاقه تون تو این 6 ماه بگین نه قبلش )
    و این که تا هر کی بخواد صبر می کنید
    اما بد نیست بهش بگین که زیباییش شما رو فریفته و چقدر خواستنی ه و شما بهش نیاز دارین
    و کلا حرف هایی بزنید که باعث تحریک بیشتر و تجسم صحنه هایی که پیش رو خواهد داشت
    براش بشه
    مثلا به جای این که از دستتون استفاده کنید همون صحنه رو با بازی با الفاظ توصیف کنید
    این روش می تونه مرحله ی اول باشه که ایشون بدونه اگر به شما اجازه بده چه مراحل شیرینی رو پشت سر می ذاره ، چون ایشون تو زندگی قبلی اینا رو حس نکرده

    بهترین چیز اینه که ازش مخفی نکنید ، نه این که مستقیم بگید دیگه نمی تونید صبر کنید
    بلکه بهتره آروم آروم بگید که چقدر خواستنیه

    در ضمن ... صبور باشید و اگر نشد ناامید نشید
    چون اگر سرد بشید باعث افزایش مشکلات همسرتون می شید

    به خدا توکل کنید و از خدا بخواید ....
     
  13. با سلام
    دوست عزیز،وقتی میبینم اینقدر صبور هستید واقعاً به این اراده و صبر شما ،غبطه میخورم!! ای کاش همه ماها هم این موارد رو در خودمون تقویت کنیم!! انشالله خداوند متعال قوت و توان و سلامتی بهتون بده تا بتونید این راه سخت رو ادامه بدین، اما یادتون باشه متاسفانه و یا خوشبختانه!! آقایون در مسائل جنسی کم طاقت تر از زنان هستند!! و به هرصورت زمانی فرا خواهد رسید که کاسه تحملتون لب ریز خواهدشد!! اونوقته که کنترل احساسات و عواطف و نیازهای جنسیتون ،نمیگم محاله!!ولی بسیار بسیار سخت خواهد بود!! بیایید واقعیت هارو در نظر بگیرید!! پیشنهاد میکنم به آرامی و با نوازش نقاط حساس ایشون، نسبت به تحریکشون اقدام کنید!! البته یادتون باشه احتمالاً تا سه و یا چهار نوبت اینچنینی، نخواهید توانست ارتباط جنسی مستقیمی ایجاد کنید!! بلکه فقط باید در این چند جلسه ایشونو یواش یواش آماده کنید!! اینطوری هم ایشون آماده تر میشن و هم شما باهمین تحریک کردن ایشون، تحریک شده و ارضا میشید!!
    یادتون باشه درسته که گذر زمان همه چیز رو درست میکنه!! ولی بنظرم در مورد تمایلات جنسی آقایون ، قدری این قضیه به عکس عمل میکنه!! انشالله که با اتکال به اون قادر منان،همه موارد ،رو به راه خواهد شد
    موفق باشید
     
  14. دوست عزيز شرايطي كه شما باهاش مواجهيد شرايط خاصيه ... همسرتون هنوز به شرايط عادي زندگي برنگشتن كه بخوان به مسائل جنسي و لذت ناشي از اون فكر كنن ، شما در اين مرحله از زندگيتون بايد خويشتن داريتون رو بيشتر كنيد و اول از همه بايد به فكر درمان استرس و ترس و اضطراب ايشون باشيد ، مطمئنا هيچ كس در شرايط ايشون كه هنوز از غم و ناراحتي فارغ نشدند و اضطرابها و استرسشون درمان نشده، نمي تونه به لذتهاي جنسي فكر كنه
    حس اعتماد و همدردي و همدلي رو بيشتر كنيد و بهشون نشون بديد ، نذاريد پيش خودش فكر كنه كه : مگه نمي بينه من حالم خوب نيست ؟!  من تو چه حالي هستم اون تو چه فكريه ؟!
    اون منو درك نمي كنه ... فقط به فكر خودشه .. به فكر ارضاء كردن خودشه ...
    به نظرم خودتون هم بايد پيش مشاور بريد البته ترجيحا روان شناس ايشون كه به حال و هواي همسرتون اشراف كامل دارند و در جريان روند پيشرفت اوضاع روحيش هستند مراجعه كنيد (البته به دور از چشم همسرتون ) و ازشون راهنمايي بخوايد كه رفتار شما در قبال همسرتون بايد به چه صورت باشه ؟ آيا برقراري رابطه در اين موقعيت با اين شرايط كمك كننده است؟ آيا الان وقت مناسبي براي پاسخ دادن به نيازهاي جنسي هست يا نه ؟  از كي بايد شروع كرد ؟ و اينكار چگونه و به چه صورت باشه ؟ حتي ايشون مي تونند طي مشاوره هايي كه با همسرتون دارند خيلي ظريف به اين موضوع اشاره كرده و نظر ايشون رو جويا بشند و ازشون بپرسند كه همسرتون از شما چه توقع و انتظاري داره ... خلاصه دوست عزيز بهترين شخص كه مي تونه شما رو راهنمايي كنه روان پزشك ايشونه .
    موفق و پيروز باشيد
     
  15. ممنون از پيشنهاداتون
    اينكه گفتين كه بزارم اون بدون رابطه ارضام كنه...اون اصلا هيچ تمايلي براي دراوردن لباساي خودشو من نداره . احتمالا از چيزايي كه ديدم متوجه شدم اصلا از ديدن بدن من ميترسه...
    من تو اين شش ماه هيچ وقا كار يا حركتي نكردم كه فكر كنه من به فكر خودم و ارضاي نيازاي خودمم و خودشم خوب ميدونه كه من به تنها چيزي كه تو زندگيم اهميت ميدم آرامش اونه...ميدونه اگه من به فكر خودم بودم تو اين شش ماه يه جور ديگه اي رفتار ميكردم...البته بازم منظورم به زور نيست چن من بخوامم نميتونم در برابر ايشون عصبي و خشن باشم...ولي راه ديگه اي براي نرم كردنش بود كه اجازه بدم  حال منو كاملا بفهمه و از رو دلسوزي و اين كه فكر ميكنه بهم مديونه بياد جلو . اين چيزي نيست كه منو راضي كنه....
    من تا همين دو ماه پيش حتي به خودم اجازه ي اين فكرو نميدادم چون حالشو ميديدم و انقد درك دارم بفهمم تو اون شرايط فقط محبت ميخواد و آرامش و امنيت....ولي الان داره خودش سعي ميكنه منو به تب و تاب بندازه...چون الان حالش خيلي بهتره تقريبا برگشته به همون دختر شيطون و شلوغ  پلوغ قبل و مطمئنم اونم  نه به قدر من ولي به اندازه ي كافي نياز داره كه بدون اينكه فكر كنه من تو چه حاليم روز به روز تلاششو براي به جنون رسوندن من بيشتر ميكنه
    اينكه گفتين با حرف برم جلو نه با عمل هزار بار اين كارو كردم و اتفاقا خيلي هم از اون حرفا و زمزمه ها و اطمينان دادنا لذت ميبره ولي  بد بختيه من اينه كه منو به اندازه ي  يه رابطه ي كامل تحريك ميكنه و بعد انتظار داره بيشتر از يه حدي جلو نرم. بعضي موقع ها فكر ميكنم شايد واقعا ميخواد كاري كنه من كنترلم از دستم خارج بشه شايدم فكر ميكنه من امكان نداره هر كاري اون بكنه كنترلم و از دست بدم...هميشه از من بي توجه بودن به دخترا رو ديده.يه شخصيت محكم ديده باورش نميشه من همچين نيازايي داشته باشم شايد به خاطر همين از بين اين همه خاستگارش منو انتخاب كرده .نميدونسته من به خاطر خودش از همه گريزون بودم نه اينكه اصلا حسو غريزه ندارم....اين صبور بودن من باعث شده همه فكر كنن مرتضي آدم نيست يه استثناست...هر چي ميكشم از دست خودم ميكشم
    تا خالا خودش بارها امتحان كرده كه منو اگه با لباسا و حركاتش تحريك كنه از من خشونتي نميبينه فقط هيجان و اشتياق و محبت بيشتر ميبينه و فكر ميكنم ديدن هيجان و اشتياق شوهر همسرشو خوشحال ميكنه نه اينكه بترسونتش...اينم خوشش اومده با اين كاراش من ديوونه ميشم شبانه روز تكرارش ميكنه
    خودمم بهش همون جور كه عرض كردين نشون دادم كه من رابطه ي كامل نميخوام...من فقط ميخوام يه كم جلو بريم حتي اگه تا يكي دوسالم رابطه ي كامل نداشته باشيم من همچين انتظاري ندارمو صد در صد اگه اجازه هم بده كه رابطمون كامل باشه من هيچ وقت يه دفعه شروع نميكنم...دلم ميخواد اوايل تا مدت ها  بهش لذت قبل رابطه رو بچشونم كه خودش بي قرار بشه....
    فقط  ميتونم بگم گه شما راست ميگيد من الان خودم بيشتر از هر كس ديگه اي به روانپزشك و ارام بخش نياز دارم
    در هر صورت از توجهتون تو اين چند روز  ممنون
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 2
رفتن به صفحه 1   


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.44 ثانیه (99)