شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

عکس العمل من در مقابل بد رفتاری نامزدم؟؟

  1. با سلام و خسته نباشید خدمت اقای دکتر و همه دوستان عزیز
    مشکلی که دارم اینه نمیدونم در برابر بد اخلاقی نامزدم چه کار کنم
    مثل دیروز که حال و حوصله نداشت من خواستم مثل همیشه علت بی حوصلگی و ناراحتیش رو بپرسم و دلگرمیش بدم تا از اون حالت بیرون بیاد ولی برعکس همیشه تا خواستم علت رو بفهمم گفت بزار به حال خودم باشم
    منم دیگه پیگیر ماجرا نشدم چون میدونستم برخورد باهام میکنه و قبول کردم گذاشتم راحت باشه و هر وقت که خودش دوست داشت بهم زنگ بزنه و صحبت کنه
    منم در طول روز خیلی جلوی خودمو گرفتم که بهش نه زنگ بزنم نه اس ام اس بدم به نظرم اشتباه کردم کاش زنگ میزدم البته بگم خودمم 2روز میشد بی حال و حوصله بودم دلم میخواست یکی ازم بپرسه چته و دلداریم بده
    تا اینکه ساعت 8 شب خودش زنگ زد و حالمو پرسید ولی معلوم بود ازم دلخوره منم یکم باهاش شوخی کردم حالشو پرسیدم بهش گفتم از صبح بهم سخت گذشتهو میخواستم حالتو بپرسم ولی به حرفت احترام گذاشتم که تنها باشی
    این گذشت که دوستم بهم پیام داد که فردا میخوان واسه پروژه برن بیرون از شهر و منم دعوت کرد منم حقیقتش دوست داشتم برم چون حالم مساعد نبود گفتم یک تنوعی هست و برای بازسازی و تقویت روحیه خوبه دیگه به نامزدم گفتم تا نظرشو بخوام که درگیری و بحث شروع شد که
    گفت از خدات بوده من بهت بگم کاری با من نداشته باش و دیگه دوستم نداری از من خسته شدی حالمو نپرسیدی واست مهم نیستمو توی این حال میخوای منو تنها بزاری میدونی من خوب نیستم از عمد این حرفو زدی و....چرا بهم زنگ نزدی
    منم گفتم منظوری نداشتم فقط نظرت رو پرسیدم و خودت گفتی میخوای به حال خودت باشی منم راحتت گذاشتم چون احساس کردم میخواد تنها باشه
    نمیگم مقصر نیستم ولی بد رفتاریاش با نیش و کنایست من ادم صبوریم ولی نمیدونم تا کی میشه تحمل کرد منم دیشب تا جایی که شد سکوت کردم اگه جوابی میدادم بد میشد و بدیش اینه از یک چیز که ناراحت میشه بقیه مسایل رو به این ربط میده
    به نظزر شما کار عاقلانه چیه؟ من در مقابل این رفتار چه عکس العملی داشته باشم که رابطمون خدشه دار نشه؟؟
     
  2. نامزد منم  اینجوریه وقتی عصبانیه میگه اس نده بعد چند ساعت اس میدم باز میگه اس نده روز بعد اس میدم دوباره تا سه روز اس میم اونم میگه نده منم چچچچچچچچچند روز نمیدم بعد دلم براش تنگ میشه اس میدم میگه تا حالا کجا بودی برو همون جا!منم گیجم از دستش همش قهر میکنه وایییییییییییییییییییی کچلم کرده باور کنید شک دارم شاید مشکل روانی داره فحاشی میکنه.احساس میکنم با یک پسر بچه ازدواج کردم 26 سالش خدا بهم صبر بده!
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  3. Yass_2 نوشته است: با سلام و خسته نباشید خدمت اقای دکتر و همه دوستان عزیز
    مشکلی که دارم اینه نمیدونم در برابر بد اخلاقی نامزدم چه کار کنم
    مثل دیروز که حال و حوصله نداشت من خواستم مثل همیشه علت بی حوصلگی و ناراحتیش رو بپرسم و دلگرمیش بدم تا از اون حالت بیرون بیاد ولی برعکس همیشه تا خواستم علت رو بفهمم گفت بزار به حال خودم باشم
    منم دیگه پیگیر ماجرا نشدم چون میدونستم برخورد باهام میکنه و قبول کردم گذاشتم راحت باشه و هر وقت که خودش دوست داشت بهم زنگ بزنه و صحبت کنه
    منم در طول روز خیلی جلوی خودمو گرفتم که بهش نه زنگ بزنم نه اس ام اس بدم به نظرم اشتباه کردم کاش زنگ میزدم البته بگم خودمم 2روز میشد بی حال و حوصله بودم دلم میخواست یکی ازم بپرسه چته و دلداریم بده
    تا اینکه ساعت 8 شب خودش زنگ زد و حالمو پرسید ولی معلوم بود ازم دلخوره منم یکم باهاش شوخی کردم حالشو پرسیدم بهش گفتم از صبح بهم سخت گذشتهو میخواستم حالتو بپرسم ولی به حرفت احترام گذاشتم که تنها باشی
    این گذشت که دوستم بهم پیام داد که فردا میخوان واسه پروژه برن بیرون از شهر و منم دعوت کرد منم حقیقتش دوست داشتم برم چون حالم مساعد نبود گفتم یک تنوعی هست و برای بازسازی و تقویت روحیه خوبه دیگه به نامزدم گفتم تا نظرشو بخوام که درگیری و بحث شروع شد که
    گفت از خدات بوده من بهت بگم کاری با من نداشته باش و دیگه دوستم نداری از من خسته شدی حالمو نپرسیدی واست مهم نیستمو توی این حال میخوای منو تنها بزاری میدونی من خوب نیستم از عمد این حرفو زدی و....چرا بهم زنگ نزدی
    منم گفتم منظوری نداشتم فقط نظرت رو پرسیدم و خودت گفتی میخوای به حال خودت باشی منم راحتت گذاشتم چون احساس کردم میخواد تنها باشه
    نمیگم مقصر نیستم ولی بد رفتاریاش با نیش و کنایست من ادم صبوریم ولی نمیدونم تا کی میشه تحمل کرد منم دیشب تا جایی که شد سکوت کردم اگه جوابی میدادم بد میشد و بدیش اینه از یک چیز که ناراحت میشه بقیه مسایل رو به این ربط میده
    به نظزر شما کار عاقلانه چیه؟ من در مقابل این رفتار چه عکس العملی داشته باشم که رابطمون خدشه دار نشه؟؟


    سلام
    ببینید دوست عزیز رفتار ما خانومها با آقایون خیلی فرق داره و همینطور دیدمون به مسائل. خانومها وقتی از چیزی ناراحت یا عصبی میشن دوست دارن یکی بیاد بپرسه چی شده و باهاش صحبت کنن و آروم شن اما آقایون طور دیگه ای رفتار میکنن. اونا دوست دارن وقتی عصبی و ناراحتن کسی نزدیکشون نشه (حتی عزیزترین آدمها) و به اصطلاح به غار تنهایی خودشون پناه میبرن و با یه مدت تنهایی و تفکر دوباره ریکاوری میشن و ذهنشون از آشفتگی درمیاد. تو این مدت بهتره کاری به کارشون نداشته باشید چون وقتی آروم شدن خودشون میان سمت شما و اونموقع دیگه نوبت شماست که با توجه و محبت خودتون بیشتر از قبل آرومشون کنید. نامزد شما هم احتمالا توی همین شرایط بوده و از اینکه شما خواستید برید ناراحت شده چون میخواسته بعد از اینکه کمی آشفتگیش از بین رفت شما پیشش باشید.
    اما اگه بدرفتاری ها و عصبانیت هاشون دائمیه و اغلب اوقات با این مسئله درگیرید حتما زمان بذارید و شخصا باهاشون صحبت کنید و گوشزد کنید که ادامه این رفتارها رابطه تون رو خراب میکنه. منطقی برخورد کنید و بگید که کاسه صبر هرکسی ظرفیتی داره و نباید لبریز شه. احتمالا ایشون هم با این موضوع منطقی برخورد میکنن و روی رفتارهاشون تجدید نظر خواهند کرد.

    به امید شادکامی...
     
    تشکر شده توسط : 10 کاربر
  4. elinaze نوشته است:
    Yass_2 نوشته است: با سلام و خسته نباشید خدمت اقای دکتر و همه دوستان عزیز
    مشکلی که دارم اینه نمیدونم در برابر بد اخلاقی نامزدم چه کار کنم
    مثل دیروز که حال و حوصله نداشت من خواستم مثل همیشه علت بی حوصلگی و ناراحتیش رو بپرسم و دلگرمیش بدم تا از اون حالت بیرون بیاد ولی برعکس همیشه تا خواستم علت رو بفهمم گفت بزار به حال خودم باشم
    منم دیگه پیگیر ماجرا نشدم چون میدونستم برخورد باهام میکنه و قبول کردم گذاشتم راحت باشه و هر وقت که خودش دوست داشت بهم زنگ بزنه و صحبت کنه
    منم در طول روز خیلی جلوی خودمو گرفتم که بهش نه زنگ بزنم نه اس ام اس بدم به نظرم اشتباه کردم کاش زنگ میزدم البته بگم خودمم 2روز میشد بی حال و حوصله بودم دلم میخواست یکی ازم بپرسه چته و دلداریم بده
    تا اینکه ساعت 8 شب خودش زنگ زد و حالمو پرسید ولی معلوم بود ازم دلخوره منم یکم باهاش شوخی کردم حالشو پرسیدم بهش گفتم از صبح بهم سخت گذشتهو میخواستم حالتو بپرسم ولی به حرفت احترام گذاشتم که تنها باشی
    این گذشت که دوستم بهم پیام داد که فردا میخوان واسه پروژه برن بیرون از شهر و منم دعوت کرد منم حقیقتش دوست داشتم برم چون حالم مساعد نبود گفتم یک تنوعی هست و برای بازسازی و تقویت روحیه خوبه دیگه به نامزدم گفتم تا نظرشو بخوام که درگیری و بحث شروع شد که
    گفت از خدات بوده من بهت بگم کاری با من نداشته باش و دیگه دوستم نداری از من خسته شدی حالمو نپرسیدی واست مهم نیستمو توی این حال میخوای منو تنها بزاری میدونی من خوب نیستم از عمد این حرفو زدی و....چرا بهم زنگ نزدی
    منم گفتم منظوری نداشتم فقط نظرت رو پرسیدم و خودت گفتی میخوای به حال خودت باشی منم راحتت گذاشتم چون احساس کردم میخواد تنها باشه
    نمیگم مقصر نیستم ولی بد رفتاریاش با نیش و کنایست من ادم صبوریم ولی نمیدونم تا کی میشه تحمل کرد منم دیشب تا جایی که شد سکوت کردم اگه جوابی میدادم بد میشد و بدیش اینه از یک چیز که ناراحت میشه بقیه مسایل رو به این ربط میده
    به نظزر شما کار عاقلانه چیه؟ من در مقابل این رفتار چه عکس العملی داشته باشم که رابطمون خدشه دار نشه؟؟


    سلام
    ببینید دوست عزیز رفتار ما خانومها با آقایون خیلی فرق داره و همینطور دیدمون به مسائل. خانومها وقتی از چیزی ناراحت یا عصبی میشن دوست دارن یکی بیاد بپرسه چی شده و باهاش صحبت کنن و آروم شن اما آقایون طور دیگه ای رفتار میکنن. اونا دوست دارن وقتی عصبی و ناراحتن کسی نزدیکشون نشه (حتی عزیزترین آدمها) و به اصطلاح به غار تنهایی خودشون پناه میبرن و با یه مدت تنهایی و تفکر دوباره ریکاوری میشن و ذهنشون از آشفتگی درمیاد. تو این مدت بهتره کاری به کارشون نداشته باشید چون وقتی آروم شدن خودشون میان سمت شما و اونموقع دیگه نوبت شماست که با توجه و محبت خودتون بیشتر از قبل آرومشون کنید. نامزد شما هم احتمالا توی همین شرایط بوده و از اینکه شما خواستید برید ناراحت شده چون میخواسته بعد از اینکه کمی آشفتگیش از بین رفت شما پیشش باشید.
    اما اگه بدرفتاری ها و عصبانیت هاشون دائمیه و اغلب اوقات با این مسئله درگیرید حتما زمان بذارید و شخصا باهاشون صحبت کنید و گوشزد کنید که ادامه این رفتارها رابطه تون رو خراب میکنه. منطقی برخورد کنید و بگید که کاسه صبر هرکسی ظرفیتی داره و نباید لبریز شه. احتمالا ایشون هم با این موضوع منطقی برخورد میکنن و روی رفتارهاشون تجدید نظر خواهند کرد.

    به امید شادکامی...

    با درود
    من كه حدودا 9 ساله كه ازدواج كردم؛ و در اطرافم خيلي از دوستام ازدواج كردند كه باهاشون ارتباط نزديك دارم، بايد بگم اساسا آقايون كودك درونشون خيلي فعالتر از كودك درون خانمهاست. بنابراين وقتي زياد بهشون توجه ميشه و زياد در مقابلشون گذشت ميشه به سرعت توقعشون بالا ميره. البته گذشت خيلي خوبه؛ و با توجه به اينكه خانهما اصولا از نعمت آرامش و سياست بيشتر بهره بردند، خيلي خوبه كه بيشتر از آقايون گذشت كنند. اما در هر كاري بايستي تعادل رعايت بشه؛ حتي در خوب بودن. هيچ كس مجبور نيست رفتار غير منطقي كسي رو تحمل كنه حتي اگر در جهت ساختن زندگي باشه. در صورتي كه در مقابل اينگونه رفتار غير معمول گذشت بشه، اين رفتار به عادت تبديل ميشه؛ و باور كنيد اون موقع هر دو در عذاب خواهيد بود حتي اون آقا. بنابراين منطقي باشيد و در مقابل اين رفتار عكس العمل نشون بديد. گاهي در زندگي لازمه ترمز كنيد و در صورت نياز حتي اگر رابطه رو كات كنيد بهتره، چون حساب يك عمر زندگيه. مگر ما چند بار به دنيا ميايم.
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
  5. اخ گفتی sogol جون.یعنی یه موقع من دلم میخواد برم پستونک بگیرم بکنم تو دهنش!!!
     
  6. Helena1d

    اخطارها : 1 بار

    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    اصلا به نظر من وقتی الان بداخلاقی میکنه دیگه ببینین فردا پس فردا تو زندگی چی کارا میکنه به نظر . . .  Smile
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  7. namzade man injori nis!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    namzade man bm etemad nadre ama akhlaqae khobi dare!!!!!b qole khodesh mige vasvase fekrie shak niss azizam khob mishe!vasvaasesham vase ineke ma hamkelasi hastim va inke dostae dgash k baman hamkelasi hastan mano mikhastan hala mige nabayad b una slm koni nabayad negah koni o izina manam reshtam memarie saro karam ba pesare !kash namzade man bge k s nade zang nazan!ey kash man jae shoma ha bodam:(
     
  8. ممنونم که وقت گذاشتین برای خواندن و پاسخ به پستم
    منم با خانمelinaze موافقم چون امروز همدیگر رو دیدیم و گفت با دیدن من ارامش میگیره و خوشحال هست
    بد اخلاقیاش همیشگی نیست وقتی مشکلی واسش پیش میاد و یک جورایی درگیری ذهنی پیدا میکنه کلافه و بی حوصله میشه
    ولی به نظرم کار درستی کردم که یک چند ساعتی تنهاش گذاشتم چون خواسته خودش بود با این وجود که بهم گفت من بگم تنهام بزار تو نباید حالمو بپرسی
    از 10 صبح که صحبت کردیم دیگه تماسی نداشتیم تا 8 که خودش زنگ زد نمیدونم شاید زمانش زیاد بوده ولی چیزی که فهمیدم انقدر که از رفتنم با دوستام ناراحته از اینکه بهش زنگ نزدم ناراحت نیست
    ولی از چیزی که زورم میگیره اینکه همش میگه تو منو زیاد دوست نداری مخصوصا مواردی مثل این قضیه که پیش میاد میگه فقط میگی دوست دارم ولی در عمل اینجوری نیست
    مثلا نمونه دیگش یک روز رفتم خونه خالم تمام وقت حالشو پرسیدم زنگ میزدم پیام میدادم تا اینکه شبی گفت خونه دوستمم 1ساعت دیگه حرکت که کردم بهت زنگ میزنم منم تو این 1ساعت گوشیمو تو کیفم گذاشتم از شانسم زودتر اومد بیرون هر چی زنگ زد من متوجه نشدم که همین خودش بحث شد که کجا بودی دورت که شلوغه منو از یاد میبری و دوستم نداریو از این حرفا
    نمیدونم من اشتباه میکنم یا ایشون
    ببخشید اگه زیاد سوال میکنم چون به نظرم مشکلات بزرگ با مسایل کوچک و به ظاهر خنده دار شروع میشه و با گریه به پایان میزسه
    مرسی از همگی
     
  9. دوست گرامی Yass_2
    پیشنهاد من به شما اینه که درباره تفاوت های خلقی و نیازهای روحی جنس مخالفتون مطالعه کنید
    به ایشون هم کمک کنید تا درباره جنس مخالفشون حتما مطالعه کنن

    چرا که خیلی از مشکلات و بگومگوهای زوج های جوان به عدم شناخت نیازها و روحیات جنس مخالف برمیگرده
    این خیلی مهمه

    اینکه میگید نامزدتون میگه به اندازه کافی دوستش ندارید هم میتونه به همین مسئله برگرده
    معمولا مهمترین دلیل عدم رضایت از رابطه برآورده نشدن انتظارات یا نیازهاست.
    البته این به این معنا نیست که شما بابد دربست درخدمت نامزدتون باشید و دائم نیازاشو رفع کنید.

    راستی بهتر بود ذکر میکردید چند وقته که باایشون آشنا شدید و نامزد هستید؟
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
  10. مرسی از پاسخ شما
    ما از مرداد سال 91 با هم اشنا شدیم یعنی میشه گفت 7ماه هست که نامزدیم
    به نظرم اختلاف سنیمون در این مسیله مهمه و مشکل ساز شده
    من یک دختر 21ساله کم تجربم نامزدم 33 سالشونه و خوب نسبت به من یک ادم پخته و با تجربه هست تفاهم فکری داریم نظرو سلیقه ها مشابه هم هست ولی در این جور مسایل دچار مشکل میشیم و به خاطر همین من نمیتونم نیازهاش و خواسته هاش رو براورده کنم ولی تا جایی که به ذهنم برسه همه سعیمو میکنم کم نزارم مخصوصا وقتی میرم جایی چون اگه کم توجهی کنم میگه دورت پسر بوده که نخواستی جلوشون با من تماس بگیری؟؟
    من نمیدونم به نظرتون یک مقدار زیادی حساس نیستن
    همش میگه کسی تو رو از من نگیره و خیلی نگرانه
     
  11. یک مشکل دیگه که هست اینکه مشکلی که پیش میاد نامزدم موضوع رو با مادرم در میون میزاره و مادرم پا در میونی میکنه تا اینکه مشکل حل میشه
    به نظر من زیاد کار جالبی نیست چون مگه ما نمیتونیم موضوع رو با هم حل کنیم اگه بخواد اینجوری پیش بره در اینده دچار مشکلات و حرف و گفت میشیم
    نامزدم خیلی مامانمو دوست داره و همیشه باهاش دردو دل میکنه و با هم صمیمی هستن منم خیلی خوشحالم از این موضوع ولی میترسم این موضوع مسیله ساز بشه و مداخله مامانم همیشه به نفعمون تموم نشه
    هر کس یک سری خصوصیات خوب وبد داره نه من استثنا هستم نه نامزدم ولی حرف که بینمون پیش میاد نامزدم میفته روی لجبازی در حدی که حاظر همه پلهای پشت سرش رو خراب کنه یکی از دلیلها شایدم دلیل اصلی که من باهاش بحث نمیکنم و کوتاه میام همینه
    مثل همین موضوع بیرون رفتن با دوستام که عصبانی بود که در پست اولی نوشتم گفت میخوام باهات لج کنم تو باید بری مامان با رفتنم مخالف بود گفت خودم زنگش میزنم راضیش میکنم چون گفتی پس باید بری همین زنگ زدنش ناخوداگاه باعث پادرمیونی مامانم شد
    عصرش هم که دیروز میشد کلاس داشتیم گفت پیش من نمیشینی  
    یا نمونه دیگش که خونه خالم گوشیم رو جواب ندادم ( اخرین بار که با نامزدم صحبت کردم گفتم تا 15دقیقه دیگه برمیگردم خونه ولی بعد از تماس ما خانوادم تصمیم گرفتن بیشتر بمونن هوا هم بارونی بود  نامزدم هم گفت 1ساعت دیگه تماس میگیره منم به همین نشون اشتباه کردم گوشیمو در کیفم گذاشتم الان که فکر میکنم کاش بهش پیام داده بودم هنوز هستیم که همین اشتباه منجر به نشنیدن صدا و جواب ندادن من شد) گفت باهات لج میکنم یک روز گوشیت رو جواب نمیدم تا از نگرانی ندونی چه کار کنی
    بهش حق میدم چون من کار اشتباهی کردم سهل انگاری کردم ولی به نظرم ادم نباید به فکر جبران اشتباه طرفش باشه چون اون عاطفه از بین میره و تبدیل میشه به لج و لجبازی چون اگه اینجور بشه با شناختی که از خودم دارم به خاطر لجبازی همه چیزو خراب میکنم
    ببخشید که طولانی شد و سرتون رو درد اوردم
     
  12. tinas28

    اخطارها : 1 بار

    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    Yass_2 نوشته است: مرسی از پاسخ شما
    ما از مرداد سال 91 با هم اشنا شدیم یعنی میشه گفت 7ماه هست که نامزدیم
    به نظرم اختلاف سنیمون در این مسیله مهمه و مشکل ساز شده
    من یک دختر 21ساله کم تجربم نامزدم 33 سالشونه و خوب نسبت به من یک ادم پخته و با تجربه هست تفاهم فکری داریم نظرو سلیقه ها مشابه هم هست ولی در این جور مسایل دچار مشکل میشیم و به خاطر همین من نمیتونم نیازهاش و خواسته هاش رو براورده کنم ولی تا جایی که به ذهنم برسه همه سعیمو میکنم کم نزارم مخصوصا وقتی میرم جایی چون اگه کم توجهی کنم میگه دورت پسر بوده که نخواستی جلوشون با من تماس بگیری؟؟
    من نمیدونم به نظرتون یک مقدار زیادی حساس نیستن
    همش میگه کسی تو رو از من نگیره و خیلی نگرانه



    سلام عزيزم
    من 5 ساله كه ازدواج كردم و شوهرم 2.5 سال از من بزرگتره ولي مثلا در مورد همين قضيه كه وقت ناراحتي مي خواد تنهاش بذارم مثل نامزد شماست و اصولا همانطور كه دوستان اشاره كردند اين از ويژگي هاي مرد است.گذشتي كه شما از خودت نشون مي دي خيلي ارزشمنده چون تو زندگي مشترك بعد از عشق و علاقه دو طرفه گذشت مهم ترين فاكتوره.اما عزيزم گذشت هم بايد به روش صحيحش اجرا بشه و نبايد طوري باشه كه طرف مقابل اصلا متوجه نشه كه شما داري گذشت مي كني و به حساب وظيفه ات بگذاره.به نظر من ( البته بهتره بگم به نظر مشاوران) خوبه كه يكي از طرفين در موقع بحران گذشت كنه و به اصطلاح كوتاه بياد تا بحران بالا نگيره و درگيري صورت نگيره كه لطمات جدي به رابطه وارد كنه ولي بعد از گذشت مدتي كه به قول معروف آتش ها فروكش كرد بايد دو طرف در نهايت آرامش با هم در مورد موضوع مورد بحث صحبت كنند و اگه يكي از رفتارهاي طرف مقابل باعث آزارشون مي شه ، درباره اون رفتار با طرف مقابل صحبت كنند و بگن كه مثلا اين رفتار تو منو ناراحت مي كنه و خواهش مي كنم ديگه اين رفتارو با من نداشته باش.ممكنه طرف مقابل در ابتدا جبهه بگيره ولي اگه انسان منطقي اي باشه مي شه با صحبت كردن با لحن آرام و با محبت اونو قانع كرد چون هيچ كس دوست نداره فرد مورد علاقش رو عمدا برنجونه.من پيشنهاد مي كنم شما اول براش كاملا روشن كن كه دوستش داري و به كس ديگه اي فكر نمي كني حتي اگه در جايي باشي كه پر از پسره و اونم اونجا حضور نداره.و بعد بهش توضيح بدي كه بي اعتمادي اون و بازخواست كردنش باعث ناراحتيت مي شه و ازش بخواي كه اين رفتاشو تغيير بده چون واقعا با وجود بي اعتمادي نمي شه زندگي كرد.اميدوارم نامزدت منطقي باشه و بپذيره در غير اينصورت توصيه ام اينه كه بيشتر در اين مورد فكر كني يا حتي به يه مشاور مجرب مراجعه كني چون همينطور كه دوستمون گفت صحبت يك عمر زندگيه و شوخي نيست.ببخشيد كه پر حرفي كردم آخه دلم نيومد نگم.

    موفق باشي عزيزم
     
    تشکر شده توسط : 3 کاربر
  13. tinas28

    اخطارها : 1 بار

    کاربر نيمه فعال


    کاربر نيمه فعال
    Yass_2 نوشته است: یک مشکل دیگه که هست اینکه مشکلی که پیش میاد نامزدم موضوع رو با مادرم در میون میزاره و مادرم پا در میونی میکنه تا اینکه مشکل حل میشه
    به نظر من زیاد کار جالبی نیست چون مگه ما نمیتونیم موضوع رو با هم حل کنیم اگه بخواد اینجوری پیش بره در اینده دچار مشکلات و حرف و گفت میشیم
    نامزدم خیلی مامانمو دوست داره و همیشه باهاش دردو دل میکنه و با هم صمیمی هستن منم خیلی خوشحالم از این موضوع ولی میترسم این موضوع مسیله ساز بشه و مداخله مامانم همیشه به نفعمون تموم نشه
    هر کس یک سری خصوصیات خوب وبد داره نه من استثنا هستم نه نامزدم ولی حرف که بینمون پیش میاد نامزدم میفته روی لجبازی در حدی که حاظر همه پلهای پشت سرش رو خراب کنه یکی از دلیلها شایدم دلیل اصلی که من باهاش بحث نمیکنم و کوتاه میام همینه
    مثل همین موضوع بیرون رفتن با دوستام که عصبانی بود که در پست اولی نوشتم گفت میخوام باهات لج کنم تو باید بری مامان با رفتنم مخالف بود گفت خودم زنگش میزنم راضیش میکنم چون گفتی پس باید بری همین زنگ زدنش ناخوداگاه باعث پادرمیونی مامانم شد
    عصرش هم که دیروز میشد کلاس داشتیم گفت پیش من نمیشینی  
    یا نمونه دیگش که خونه خالم گوشیم رو جواب ندادم ( اخرین بار که با نامزدم صحبت کردم گفتم تا 15دقیقه دیگه برمیگردم خونه ولی بعد از تماس ما خانوادم تصمیم گرفتن بیشتر بمونن هوا هم بارونی بود  نامزدم هم گفت 1ساعت دیگه تماس میگیره منم به همین نشون اشتباه کردم گوشیمو در کیفم گذاشتم الان که فکر میکنم کاش بهش پیام داده بودم هنوز هستیم که همین اشتباه منجر به نشنیدن صدا و جواب ندادن من شد) گفت باهات لج میکنم یک روز گوشیت رو جواب نمیدم تا از نگرانی ندونی چه کار کنی
    بهش حق میدم چون من کار اشتباهی کردم سهل انگاری کردم ولی به نظرم ادم نباید به فکر جبران اشتباه طرفش باشه چون اون عاطفه از بین میره و تبدیل میشه به لج و لجبازی چون اگه اینجور بشه با شناختی که از خودم دارم به خاطر لجبازی همه چیزو خراب میکنم
    ببخشید که طولانی شد و سرتون رو درد اوردم



    عزيزم به نظرم خيلي هم نبايد در اين مورد بهش حق بدي چون عملا داره لجبازي مي كنه و اين چيزيه كه باعث تخريب زندگي مي شه!و تازه براي هر كسي پيش مياد كه صداي زنگ گوشيشو نشنوه و اين به هيچ وجه مسئله اي نيست كه بخواد اين برخورد شديد رو داشته باشه مخصوصا كه يه ربع قبلش باهاش صحبت كرده بودي و مي دونسته كه با خانوادت هستي و بنا براين نمي تونه بگه نگران شدم !! من فكر مي كنم بهتره هم در اين مورد لجبازيش و هم در مورد سو استفاده كردن از پا درميوني مادرت( ببخشيد كه اين اصطلاحو به كار مي برم ولي واقعا به نظرم اينطوره!) باهاش به صورت جدي ولي نه با لحن خشن همونطور كه در بالا گفتم صحبت كني و جدا ازش بخواي اين رفتار ها رو ترك كنه.
    موفق باشي
     
    تشکر شده توسط : 2 کاربر
  14. سلام شوهر منم دقیقا همین شکلیه با وجود اینکه سه سال و نیم از من بزرگتره همیشه میگه مطمئنی منو دوست داری یا وقتی میرم خونه خواهرام خدای نکرده زنگ بزنه و من متوجه نشم میگه خوب خوش میگذره که به یاد من نیستی همیشه از پدر و مادرم بد میگه همیشه میگه فلان حرف مامانت به من گوشه داد منظورش فلان بود باجناقم فلان حرفو به من گفت و...من که از خونوادش بد میگم میگه حق نداری از خونوادم بد بگی و گرنه ...به نظر من مردا عقلشون خیلی کوچیکه
     
  15. kosar نوشته است: سلام شوهر منم دقیقا همین شکلیه با وجود اینکه سه سال و نیم از من بزرگتره همیشه میگه مطمئنی منو دوست داری یا وقتی میرم خونه خواهرام خدای نکرده زنگ بزنه و من متوجه نشم میگه خوب خوش میگذره که به یاد من نیستی همیشه از پدر و مادرم بد میگه همیشه میگه فلان حرف مامانت به من گوشه داد منظورش فلان بود باجناقم فلان حرفو به من گفت و...من که از خونوادش بد میگم میگه حق نداری از خونوادم بد بگی و گرنه ...به نظر من مردا عقلشون خیلی کوچیکه


    وایییییییییییییییییی من تا لان فکر میکردم فقط شوهر من اینجوری البته ما الان عقدیم.منم مشکل شما رو داشتم ولی حل شد هر وقت جای بخوام برم بهش میگم من تو جمع هستم امکان داره صدای موبایل رو نشنوم اگر زنگ زدی جواب ندادم نگران نشو یا برفرض بهش میگم گوشیمو تو کیفم میذارم.
    و درمورد بدگویی پدر و مادرم هم همسرم دقیقا مث همسر شماست البته بیشتر رو پدرم حساسه چون پدر من راضی به وصلت نبود و اونم فهمیده بدتر حساس شده مخصوصا دخالت هایی که پدرم میکنه به خیال خودش دخالت نیست من تا اونجایی که بتونم پادر میونی میکنم ولی اندفعه دعوای لفظی بین اون و پدرم پیش اومد و اونم حدود 20 روز از من سراغی نگرفته نمیدونم چی کار کنم به پدرم گفته این تو اون خترت
     
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 4
رفتن به صفحه 1   


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.37 ثانیه (99)