شما در بخش انجمنهای گفتگو سایت دکتر رهام صادقی هستید، برای آشنایی با امکانات متنوع دیگر سایت اینجا کلیک کنید


به اينستاگرام سايت بپيونديد

خستگی مفرط و پایان ناپذیر ؟! بی انگیزگی

  1. با سلام.
    نمیدونم چرا اخیرا دچار حالت خاصی از خستگی شده ام.
    صبح  که حدودا" ساعت 6 بیدار میشوم صبحانه مختصری میخورم (چند عدد خرما و ا لیوان شیر و موز)  و سرکار میروم تا ظهر حدودساعت 2 (بدلیل نوع کار خاص من) ، ذهنم بطور دائم و بی وقفه درحال محاسبه است. و فرصت خوردن و استراحت ندارم. بعد از ساعت 2 کارم کمتر میشود و  ساعت نزدیک 3 ناهاری میخورم . حدودا ساعت 4 از محل کار به خانه برمیگردم.معمولا بعد از 40 دقیقه رانندگی به منزل میرسم.
    وقتی منزل رسیدم  عموما بین 2 الی 2.30 میخوابم ولی حتی وقتی بیدار میشوم باز هم حالت خستگی و بی حالی دارم و این حال اغلب تا 1 ساعت بعد بیداری هم با من است.
    قبلا اینطور نبودم حتی هنگامی که سرباز بودم و فشار فیزیکی و...بیشتری بر من بود ، باز هم ظهر هاد نمیخوابیدم و مداوم تا شب بیدار بودم.
    شایان ذکر است که اگر عصر 2 الی 3 ساعت نخوابم ،شب حدودای ساعت 9 الی 10 سر درد میگیرم و قاطی میکنم و هرچی فکر منفی به ذهنم میاد.

    * تغذیه و ساعت کاری ام رو تقریبا دقیق گفتم ؛ حدس زدم شاید در راهنمایی کمک بکند؛سیگار هم نمیکشم.

    *در مورد کارم  هم  باید بگویم که اصلا بهش علاقه ندارم و مرتبط با توانایی هام و مطالعات قبلی و تحصیلاتم نیست ، توانایی هایم بسیار بیشتر از کارم است و بارها خواسته ام استعفا بدهم ولی بدلیل عدم امنیت شغلی در کشور جرات نکرده ام.

    *بطور کلی در زندگی انگیزه  و حس انجام هر کاری که قبلا دوست داشتم  (ورزش-برنامه نویسی-یادگیری و ...) رو هم از دست داده ام. حس میکنم فقط دارم زندگی ام رو سپری میکنم و عمرم داره هدر میره.


    راهکار چیست ؟ دلیل پزشکی یا روانی میتواند داشته باشد ؟
     
  2. marilyn_manson نوشته است: با سلام.
    نمیدونم چرا اخیرا دچار حالت خاصی از خستگی شده ام.
    صبح  که حدودا" ساعت 6 بیدار میشوم صبحانه مختصری میخورم (چند عدد خرما و ا لیوان شیر و موز)  و سرکار میروم تا ظهر حدودساعت 2 (بدلیل نوع کار خاص من) ، ذهنم بطور دائم و بی وقفه درحال محاسبه است. و فرصت خوردن و استراحت ندارم. بعد از ساعت 2 کارم کمتر میشود و  ساعت نزدیک 3 ناهاری میخورم . حدودا ساعت 4 از محل کار به خانه برمیگردم.معمولا بعد از 40 دقیقه رانندگی به منزل میرسم.
    وقتی منزل رسیدم  عموما بین 2 الی 2.30 میخوابم ولی حتی وقتی بیدار میشوم باز هم حالت خستگی و بی حالی دارم و این حال اغلب تا 1 ساعت بعد بیداری هم با من است.
    قبلا اینطور نبودم حتی هنگامی که سرباز بودم و فشار فیزیکی و...بیشتری بر من بود ، باز هم ظهر هاد نمیخوابیدم و مداوم تا شب بیدار بودم.
    شایان ذکر است که اگر عصر 2 الی 3 ساعت نخوابم ،شب حدودای ساعت 9 الی 10 سر درد میگیرم و قاطی میکنم و هرچی فکر منفی به ذهنم میاد.

    * تغذیه و ساعت کاری ام رو تقریبا دقیق گفتم ؛ حدس زدم شاید در راهنمایی کمک بکند؛سیگار هم نمیکشم.

    *در مورد کارم  هم  باید بگویم که اصلا بهش علاقه ندارم و مرتبط با توانایی هام و مطالعات قبلی و تحصیلاتم نیست ، توانایی هایم بسیار بیشتر از کارم است و بارها خواسته ام استعفا بدهم ولی بدلیل عدم امنیت شغلی در کشور جرات نکرده ام.

    *بطور کلی در زندگی انگیزه  و حس انجام هر کاری که قبلا دوست داشتم  (ورزش-برنامه نویسی-یادگیری و ...) رو هم از دست داده ام. حس میکنم فقط دارم زندگی ام رو سپری میکنم و عمرم داره هدر میره.


    راهکار چیست ؟ دلیل پزشکی یا روانی میتواند داشته باشد ؟


    دوست عزيز قبل از همه چيز لازم است که تغذيه خود را بهتر کنيد اگر نمی توانيد ساعت 12 ناهار بخوريد ، هر ساعت ميوه و آجيل را فراموش نکنيد.

    شام هم خوب بخوريد.

    بعد که شروع کنيد به چاق شدن مجبور می شيد ورزش هم بکنيد Wink

    شما يک هفته به اين توصيه عمل کنيد خود نتيجه را خواهيد ديد بعد از آن در مورد انگيزه پيگير باشيد

    شاداب باشيد

    ژاسينا
     
    تشکر شده توسط : 4 کاربر
  3. marilyn_manson نوشته است: با سلام.
    نمیدونم چرا اخیرا دچار حالت خاصی از خستگی شده ام.
    صبح  که حدودا" ساعت 6 بیدار میشوم صبحانه مختصری میخورم (چند عدد خرما و ا لیوان شیر و موز)  و سرکار میروم تا ظهر حدودساعت 2 (بدلیل نوع کار خاص من) ، ذهنم بطور دائم و بی وقفه درحال محاسبه است. و فرصت خوردن و استراحت ندارم. بعد از ساعت 2 کارم کمتر میشود و  ساعت نزدیک 3 ناهاری میخورم . حدودا ساعت 4 از محل کار به خانه برمیگردم.معمولا بعد از 40 دقیقه رانندگی به منزل میرسم.
    وقتی منزل رسیدم  عموما بین 2 الی 2.30 میخوابم ولی حتی وقتی بیدار میشوم باز هم حالت خستگی و بی حالی دارم و این حال اغلب تا 1 ساعت بعد بیداری هم با من است.
    قبلا اینطور نبودم حتی هنگامی که سرباز بودم و فشار فیزیکی و...بیشتری بر من بود ، باز هم ظهر هاد نمیخوابیدم و مداوم تا شب بیدار بودم.
    شایان ذکر است که اگر عصر 2 الی 3 ساعت نخوابم ،شب حدودای ساعت 9 الی 10 سر درد میگیرم و قاطی میکنم و هرچی فکر منفی به ذهنم میاد.

    * تغذیه و ساعت کاری ام رو تقریبا دقیق گفتم ؛ حدس زدم شاید در راهنمایی کمک بکند؛سیگار هم نمیکشم.

    *در مورد کارم  هم  باید بگویم که اصلا بهش علاقه ندارم و مرتبط با توانایی هام و مطالعات قبلی و تحصیلاتم نیست ، توانایی هایم بسیار بیشتر از کارم است و بارها خواسته ام استعفا بدهم ولی بدلیل عدم امنیت شغلی در کشور جرات نکرده ام.

    *بطور کلی در زندگی انگیزه  و حس انجام هر کاری که قبلا دوست داشتم  (ورزش-برنامه نویسی-یادگیری و ...) رو هم از دست داده ام. حس میکنم فقط دارم زندگی ام رو سپری میکنم و عمرم داره هدر میره.


    راهکار چیست ؟ دلیل پزشکی یا روانی میتواند داشته باشد ؟






    باسلام ودرود به دوست عزيزم،زندگى هميشه داراى پستى وبلندى هست وهميشه انسان به اونچه دوست داره علارغم تلاشش نميرسه پس خودت رو بااين افكار نگران ومضطرب نكن وسعى كن استراحت وتفريح داشته باشى وبه تغذيه خودت همونطور كه دوستمون گفتند بها بده وبه اين فكر باش كه خيلى زياد هستند كسانى كه آرزوى داشتن كار وزندگى هستند سعى كن اين افكار افسرده وار رو از خودت دور كنى واگر قادر نيستى به يك روانشناس يا مشاور يا يك روانپزشك مراجعه كن چون ادامه اين افكار به افسردگى وزيرشاخه هاى اون خواهد انجاميد،يادت باشه زندگى زيباست اگر زيبابين باشى !!!
    روزت خوش
     
    تشکر شده توسط : 1 کاربر
  4. marilyn_manson نوشته است: با سلام.
    نمیدونم چرا اخیرا دچار حالت خاصی از خستگی شده ام.
    صبح  که حدودا" ساعت 6 بیدار میشوم صبحانه مختصری میخورم (چند عدد خرما و ا لیوان شیر و موز)  و سرکار میروم تا ظهر حدودساعت 2 (بدلیل نوع کار خاص من) ، ذهنم بطور دائم و بی وقفه درحال محاسبه است. و فرصت خوردن و استراحت ندارم. بعد از ساعت 2 کارم کمتر میشود و  ساعت نزدیک 3 ناهاری میخورم . حدودا ساعت 4 از محل کار به خانه برمیگردم.معمولا بعد از 40 دقیقه رانندگی به منزل میرسم.
    وقتی منزل رسیدم  عموما بین 2 الی 2.30 میخوابم ولی حتی وقتی بیدار میشوم باز هم حالت خستگی و بی حالی دارم و این حال اغلب تا 1 ساعت بعد بیداری هم با من است.
    قبلا اینطور نبودم حتی هنگامی که سرباز بودم و فشار فیزیکی و...بیشتری بر من بود ، باز هم ظهر هاد نمیخوابیدم و مداوم تا شب بیدار بودم.
    شایان ذکر است که اگر عصر 2 الی 3 ساعت نخوابم ،شب حدودای ساعت 9 الی 10 سر درد میگیرم و قاطی میکنم و هرچی فکر منفی به ذهنم میاد.

    * تغذیه و ساعت کاری ام رو تقریبا دقیق گفتم ؛ حدس زدم شاید در راهنمایی کمک بکند؛سیگار هم نمیکشم.

    *در مورد کارم  هم  باید بگویم که اصلا بهش علاقه ندارم و مرتبط با توانایی هام و مطالعات قبلی و تحصیلاتم نیست ، توانایی هایم بسیار بیشتر از کارم است و بارها خواسته ام استعفا بدهم ولی بدلیل عدم امنیت شغلی در کشور جرات نکرده ام.

    *بطور کلی در زندگی انگیزه  و حس انجام هر کاری که قبلا دوست داشتم  (ورزش-برنامه نویسی-یادگیری و ...) رو هم از دست داده ام. حس میکنم فقط دارم زندگی ام رو سپری میکنم و عمرم داره هدر میره.


    راهکار چیست ؟ دلیل پزشکی یا روانی میتواند داشته باشد ؟

    با سلام به دوست عزیز
    در وهله اول باید یادآوری کنم غالباً انسانها وقتی سنشون بالا میره مخصوصاً در دوران 30 الی 50  سال،کمی به خوابشون اضافه میشه و از اون انرژی جوانی خبری نیست!!من اینو در مورد خودم تجربه کردم و در وهله بعد منشاء این موضوع شما میتونه ناشی از حالات ذیل باشه:
    1- عدم علاقه به کار! که خودش به  از بین رفتن ذوق و شوق و طراوت  در زندگی کمک میکنه!اگر میتونید کارتونو عوض کنید
    2- نبودن همفکر و هم زبان! مثل همسر که انسانها بعد از بلوغ بشدت به این جفت نیاز دارن!اگر مجردید در صورت داشتن زمینه ازدواج کنید.
    3-هر چیز و کاری انجامش یک زمان معینی داره!ناهار خوردن و تغذیه هم از این قضیه مستثناء نیست!شما نمیتونید مثلاً نیمه شب یا دم دمه های صبح شام بخورید!! پس  این امر را قانونمند کنید!یعنی ناهار خوردن و کلاً زمان تغذیه اتونو مشخص کنید!
    4- از مصرف مواد غذایی کرخت کننده مثل ماست و دو غ و امثالهم اجتناب کنید.
    5- ورزش یک راه بدون حرف و حدیثی است که در بهبود اینگونه مسائل بسیار مثمر ثمره!!پس ورزش رو بدون معطلی شروع کنید!
    6- از روزمره گی بپرهیزید!!کارهای روتین رو با تغییرات مناسب،به کارهای شاداب و جذاب تبدیل کنید!مثلاً با مطالعه کتابهای مختلف و یا خریدن گل و یا حضور در جشنها و مجالس دوستان و..... به زندگیتون رنگ ببخشید.البته رنگ شاداب ونه غمگین!!
    7- در محیط کارتون در صورت امکان،محل استقرارتونو عوض کنید!سعی کنید کنار پنجره و نزدیک به هوای آزاد قرار بگیرید!در اتاق کارتون گلدان قرار بدید و به اونها رسیدگی کنید!این مورد رو من خودم دارم انجامش میدم در روحیه ام کلی تاثیر گذاشته!امتحان کنید!
    8- زمان کار خودتونو به زمانهای کوچک تقسیم کنید و بین اون زمانها کمی به خودتون استراحت بدید!خستگی ناشی از کار در این بی انگیزگی شما تاثیر فراوانی داره!
    9- سعی کنید تنها نباشید بلکه در جمع بودن رو ترجیح بدید اینجوری شادابترید!
    10- تغییر حتی در مسیر رفت و برگشت به منزل  میتونه مثمر ثمر باشه!امتحان کنید
    11- سعی کنید سالی حداقل دوبار به مسافرت برید!کلی حال و هواتون عوض میشه
    و......
    انشالله مشکل حل خواهد شد
    موفق باشید.
     
    تشکر شده توسط : 4 کاربر
  5. marilyn_manson نوشته است: با سلام.
    نمیدونم چرا اخیرا دچار حالت خاصی از خستگی شده ام.
    صبح  که حدودا" ساعت 6 بیدار میشوم صبحانه مختصری میخورم (چند عدد خرما و ا لیوان شیر و موز)  و سرکار میروم تا ظهر حدودساعت 2 (بدلیل نوع کار خاص من) ، ذهنم بطور دائم و بی وقفه درحال محاسبه است. و فرصت خوردن و استراحت ندارم. بعد از ساعت 2 کارم کمتر میشود و  ساعت نزدیک 3 ناهاری میخورم . حدودا ساعت 4 از محل کار به خانه برمیگردم.معمولا بعد از 40 دقیقه رانندگی به منزل میرسم.
    وقتی منزل رسیدم  عموما بین 2 الی 2.30 میخوابم ولی حتی وقتی بیدار میشوم باز هم حالت خستگی و بی حالی دارم و این حال اغلب تا 1 ساعت بعد بیداری هم با من است.
    قبلا اینطور نبودم حتی هنگامی که سرباز بودم و فشار فیزیکی و...بیشتری بر من بود ، باز هم ظهر هاد نمیخوابیدم و مداوم تا شب بیدار بودم.
    شایان ذکر است که اگر عصر 2 الی 3 ساعت نخوابم ،شب حدودای ساعت 9 الی 10 سر درد میگیرم و قاطی میکنم و هرچی فکر منفی به ذهنم میاد.

    * تغذیه و ساعت کاری ام رو تقریبا دقیق گفتم ؛ حدس زدم شاید در راهنمایی کمک بکند؛سیگار هم نمیکشم.

    *در مورد کارم  هم  باید بگویم که اصلا بهش علاقه ندارم و مرتبط با توانایی هام و مطالعات قبلی و تحصیلاتم نیست ، توانایی هایم بسیار بیشتر از کارم است و بارها خواسته ام استعفا بدهم ولی بدلیل عدم امنیت شغلی در کشور جرات نکرده ام.

    *بطور کلی در زندگی انگیزه  و حس انجام هر کاری که قبلا دوست داشتم  (ورزش-برنامه نویسی-یادگیری و ...) رو هم از دست داده ام. حس میکنم فقط دارم زندگی ام رو سپری میکنم و عمرم داره هدر میره.


    راهکار چیست ؟ دلیل پزشکی یا روانی میتواند داشته باشد ؟

    یکی از دلایل بی انگیزگی و خستگی مفرط میتونه افسردگی باشه.البته این سوال پیش میاد که ایا شما احساس بدی نسبت به خودتون ودیگران دارید؟ ایا اغلب گوشه گیر و منزوی هستید؟ ایا دوست دارید که همش تو تاریکی بشینید؟ایا از زندگی خود لذت نمی برید؟ ایا پیش اومده که برای چند دقیقه به یه نقطه زل بزنید و خیره شید بدون دلیل؟
    اگه جواب شما مثبته شما افسردگی دارین و نیاز به مصرف داروهای افسردگی دارید
    چون افسردگی یکی از شایع ترین بیماری دنیاس که رو به پیشرفته و کاملا فرد مبتلا رو بی حوصله وبی انگیزه میکنه
    و اما یکی دیگه از دلایلش فقر اهن و کم خونیه که باعث بی حالی میشه
     
  6. سلام
    بنده از کودکی و ناخوداگاه ادم افسرده و منزوی بودم. از وقتی هم که از افسردگی خودم اگاه شدم حالم روز به روز بدتر میشه. امکان دسترسی به روانشناس رو هم ندارم.
    کسی هست کمکم کنه
     
  7. hich_ نوشته است: سلام
    بنده از کودکی و ناخوداگاه ادم افسرده و منزوی بودم. از وقتی هم که از افسردگی خودم اگاه شدم حالم روز به روز بدتر میشه. امکان دسترسی به روانشناس رو هم ندارم.
    کسی هست کمکم کنه




    سلام دوست عزیز

    بهتربود یکم ازحالات ورفتارتون برامون میگفتین درضمن اگه افسرده اید خودتون باید به خودتون کمک کنید تا از این حالت بیرون بیاین اگه هم صحبت ندارید بهتره 1هم صحبت خوب ومورد اطمینان(که فکر میکنم بهترین گزینه مادر باشه)پیدا کنید شاید با صحبت کردن دررابطه با موضوعی که باعث ناراحتی شما میشه آرومتر بشید وحس وحال بهتری داشته باشید.متاسفانه نمیشه ازطریق مجازی واینترنتی دراین رابطه کمک کرد.خودتون باید به خودتون کمک کنید.امیدوارم که مشکل حادی نداشته باشید.اگه بهتر نشدین صد درصد به روانشناس مراجعه کنید تا شما را از دوران کودکی تا به الان مورد بررسی قراربدن تا بتونن مشکل شما رو حل کنن.

    موفق باشی.
     
  8. hich_ نوشته است: سلام
    بنده از کودکی و ناخوداگاه ادم افسرده و منزوی بودم. از وقتی هم که از افسردگی خودم اگاه شدم حالم روز به روز بدتر میشه. امکان دسترسی به روانشناس رو هم ندارم.
    کسی هست کمکم کنه


    دوست محترم شرط دامن زدن به یه بیماری روحی یا حتی جسمی و یا شدت دادن به اون تلقینه!
    بخشی از این  چیزی که دارین میگین نتیجه ی تلقین خودتونه!
    همه ی روان شناسا بر این عقیدن که  تلقین های مثبت به خودتون بدین
    انسان  خودش با اراده میتونه هر روز خودشو بسازه
    و  تغییر ایجاد کردن توی زندگیتون حتی در حد اینکه یه روز با دوستان بیرون برید یا واسه خودتون برنامه بذارید و وقت خودتونو پر کنید همه  اینا باعث میشه زندگی از یکنواختی در بیاد و روحیه ی انسان عوض بشه
    این مبحث بسیار طولانیه مضاف بر اینکه شما دقیقا از حالاتتون چیزی نگفتین
    چون افسردگی یه مبحث گستردس و در هر فرد یه جور بروز میکنه
    اما تنها کسی که میتونه بهتون کمک کنه و خیلی موثره خودتون هستید!
    در ضمن اگر طبق گفتتون به روان شناس دسترسی ندارین  مسلما به ایترنت دسترسی دارین که در اینجا پست گذاشتید پس میتونید با یه سرچ مختصر از مشاوره های اینترنتی بهره ببرید همچنین مشاوره ی تلفنی هم وجود داره
    کافیه شما بخواهید که  با کسی صحیت کنید
     
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
صفحه 1 از 1


پرش به:  

شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید

Powered by phpBB ©



Forums ©

.: مسئوليت مطالب، تبليغات و محصولات ديگر سايتها به عهده خودشان است :.
.:: برداشت از مطالب اين سايت فقط با کسب مجوز از مدیریت و با ذکر مبنع و آدرس به صورت لینک بلامانع است ::.
.::: کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر رهام صادقی بوده و هرگونه سواستفاده از آن طبق ماده 12 قانون جرایم رایانه ای قابل پیگیری است :::.


ارسال ایمیل به دکتر رهام صادقی


مدت زمان ایجاد صفحه : 0.28 ثانیه (68)